امروز:

این ترم هم تموم شد

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

بعله من رسما تموم واحدهای درسیم را گذروندم و سال دیگه فقط واحد تز و كار روی پروژه برام میمونه، خیلی حس خوبیه، البته میتونه این حس زیر پوشش بقیه كارهای ناتمام و نكرده پنهان بشه اما من درراستای مسئولیت شادكردن اسمان، هی به خودم یاداوری میكنم تا حس شیرینش تموم نشه. حدود دوهفته هم تا شروع اینترنشیپم مونده، هنوز تصمیم نگرفتم ( وای چه خوب الان از این گروههای موسیقی مكزیكی وارد مترو شدن و دو دقیقه ای لبخند را بهمون تزریق كردن) خوب داشتم میگفتم تا محل كاراموزی ام كه تو نیوجرسی هست روزانه سه ساعت رفت و اومد با ماشین دارم( راستی گواهینامه هم گرفتم بعدا داستانش را میگم) اما هنوز نمیدونم كه بهتره اتاق بگیرم اطراف شركت یا پولش را بذارم تو جیبم و هرروز برم و بیام البته پول تول (خاك وچوك كلمه فارسیش الان تو ذهنم نمیاد ) و بنزین هم هست كه ماهیانه نصف هزینه اجاره اتاق میشه، حالا تا اخر هفته دیگه راجع بهش تصمیم میگرم. این شنبه هم چندتا دوستهای دا نشگاهم را خونمون بصرف غذای ایرانی دعوت كردیم ، خیلی وقت بود میخواستم دعوتشون كنم وقت نمیشد. فكر كنم شب خیلی خوبی بشه و كلی بگیم بخندیم، درضمن من و موبور عملا فقط چندروز دیگه همكاریم چون اون میره مسافرت و بعد من میرم كاراموزی و قبل تموم شدن كاراموزیم اون برمیگرده خونه اشون توی یك ایالت دیگه تا تزش را بنویسه و درسش را تموم كنه. حس خوبیه، كم كم من هم دارم به پایان این مسیر و گرفتن نتیجه نزدیك میشم ، خوب من رسیدم ایستگاه. شب نوشت: البته هرچند میخواستم یك روز خوب بسازم اما همه چی بخوبی و خوشی پیش نرفت، مهم نیست، مهم اینه الان دارم لبخند میزنم، شب همگی بخیر دوستان


نوشته شده در : جمعه 27 اردیبهشت 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

این روزها

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

تو تهران هوا از زمستون یكهو وارد تابستون میشه، گاها دوره بهاری در حد هفته میمونه، تو نیویورك زمستون در ظرف یك هفته وارد بهار شد و بعد همونجا گیر كرده، یعنی هوا نه سرده كه شال و كلاه كنی نه گرم كه تیشرت بپوشی بزنی بیرون، حتما یك كت و یك لباس بهاری لازم داری. خلاصه فكر كنم الان یكی دوماهی باشه كه تو فاز بهار گیر كردیم، با هوای نیمچه ابری و بارون. امروز ساعت ١٠ صبح fda میتینگ داریم، قراره من هم یك پرزنت طولانی داشته باشم، موبور هم پرزنت داره و میخواد قبل شروع میتینگ یك دوره با استادمون رو پرزنتش داشته باشه، بعد من عین خیالم نیست، حتی استرس هم ندارم، داشتم همین را برای راستین میگفتم و وقتی با این جمله تموم كردم پرسید خوب نتیجه گیریش چیه؟ یعنی خوبه یا بده كه اینطوری هستی، خندم گرفت، چون واقعا خودم هم نمیدونم خوبه یا بده، خلاصه فكر كنم بد نباشه منم یك ده دقیقه ای قبل شروع خودم را اماده كنم. هنوز دوتا امتحان دیگه این ترمم مونده خوبیش اینه كه امتحان تو خونه هست و استرسش و درس خوندنش كمتره، اما انگار ذهن ادم هم میفهمه و برای همین بهمون نسبت تنبل میشه و كارها را پشت گوش میندازه. خلاصه یكی دو روز دل به درس ندادم اما باید از امروز بشینم تمومشون كنم بفرستم بره از شر این ترم و درس خوندن راحت بشم. بعد هم تا اینترنشیپ برنامه فشرده اما بدون استرس برنامه یادگیری برای خودم میذارم، هرچند استادم همین دوشنبه برای یكماه داره میره سفر، موبور هم هفته دیگه با دوست دخترش سه هفته ای میرن كوروز و با كشتی جزیره گردی. یكی از دوستهام میگفت اسمان تو هم یك استراحتی قبل اینترنشیپت بكن، فكر كنم بد نمیگه، فقط قضیه ما پوله، شاید هم باز از كردیت خرج كنیم و در اینده كردیتهامون را پر كنیم، هرچند همین الان هم حدود ١٥ هزار دلار رو كردیتهامون بدهی داریم. امان از این زندگی دانشجویی. خوب این هم یك گزارش از اوضاع و احوال من، بقیه اش برای بعد


نوشته شده در : جمعه 20 اردیبهشت 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

تراكتور

دیروز بعد از دادن امتحان و فرستادن ریپورت اون سری ازمایشها به استادم وقتی حدود ساعت ١١ شب داشتم میرفتم خونه به این فكر میكردم كه با اینكه از هول دوتا كار اومدم چه لیست بلند بالایی از كارهای پیش روم تا شروع اینترنشیپم دارم. لیست شامل دوتا امتحان پایان ترم، انجام چند تا دیگه ازمایش مزخرف برای تكمیل ریپورت ،انجام دوتا ازمایش دیگه روی خرگوش تا ٢٣ می یعنی دوسه هفته دیگه. اه از نهادم بلند شد. به خستگیهام و روزهای پركارم فكر كردم. به فرصتی كه برای تفریح و برای خودم وقت گذروندن، ندارم. به استادی كه دیروز خیلی راحت میخواست مرحله بعد تموم ازمایشهایی كه تو این یكساله انجام دادم را به نادوست بده. خلاصه خسته از كار و زندگی رفتم خونه. صبح كه بیدار شدم دیدم دارم لبخند میزنم. بعد به این فكر كردم اصل زندگی همینه. هیچوقت این مراحل و این دوره ها كامل تموم نمیشه، همیشه یك دوره دیگه بعد از دوره قبلی هست حتی بیشتر مواقع مرحله انتقال دوره ها همزمان میشه. خلاصه زندگی اینه ولی اساس زندگی شاد و موفق ،یعنی برای همون روزت زندگی كنی، همون لحظه و همون روز را خوب كنی و روزت را زندگی كنی، كاری به كارها و لیستها ونتیجه ها نداشته باشی. البته كه باید روی لیستها و كارها و مراحل پیشرفت در اینده فكر كرد و روندشون را مشخص كرداما بعد فقط به كارهایی كه توی لیستت برای امروزت قراره انجام بدی فكر كنی و با فكر به بقیه لیست اضطراب و خستگی بیشتر به خودت وارد نكنی. خلاصه با این روشها و سیستم فكری باز تبدیل میشم به تراكتور خستگی ناپذیر برای ادامه راه.


نوشته شده در : سه شنبه 17 اردیبهشت 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

مشتری مداری

» نوع مطلب : نگاه اول ،نیویورک ،

ازاونجا كه دیشب به خرید لوازم ارایشی گذشت و نظرسنجی هم میگه بیشتر از امریكا بنویسم تصمیم گرفتم یكم از مشتری مداری در اینجا بنویسم. دیدید تو ایران یك خرید میكنیم مثلا بعد میبریم خونه و خوشمون نمیاد و پشیمون میشیم و باید ببریم فروشگاه و كلی خواهش و داستان كه فروشنده قبول كنه تازه تعویض كنه. حالا اینجا میگیم مشتری مداری یا درواقع مشتری شاه كنی یا مشتری لوس كنی یا هرچیزی كه دوست دارید اسمش را بگذاریم هست، یعنی من عاشق این سیستمشون هستم، البته بگذریم كه یك عده هم از این سیستم سو استفاده میكنن كه حالا براتون توضیح میدم اما فكر كنم دركل سیستم سوداوری براشون باشه. خوب تا اونجا كه میدونم كانادا هم مثل امریكا است و حالا چه جوریه، اینكه هرتعداد جنسی كه دوست نداشتی و خرید كردی را میتونی برگردونی، حتی لازم نیست توضیح بدیم كه چرا. اینجوری هست كه مثلا میدونم بعضی از دوستان ایرانی( ملیتهای دیگه را نمیدونم) مثلا كلی لباس وكیف میخرن بعد استفاده میكنن بعد هم تگ اش را وصل میكنن میبرن برمیگردونن، یا مثلا وسیله ای را كه احتیاج دارن میخرن استفاده میكنن بعد برمیگردون ) خوب من خودم شخصا اصلا اصلا این روش را نمیپسندم و تنها بقصد خرید وسیله ای را خریدم، اما در مورد لوازم ارایشی این سیستم خیلی بدردم خورده.در مورد لباس و وسیله میدونم جنسی كه پس میدیم برمیگرده تو سیستمشون، اما درمورد لوازم ارایش چه دست خورده چه دست نخورده ظاهرا همه معدوم میشه، ( درواقع نمیدونم چی میشه اما تو سیستم برنمیگرده كه البته از لحاظ سلامت درستش هم همینه) نمیدونم اسم فروشگاههای زنجیره ای سفورا به گوشتون خورده؟؟ ، اونجا میتونی بری و ازشون بخواهی درانتخاب مثلا كرم پودر مناسب پوستت یا وسیله ارایشی مورد نظرت كمكت كنند كه میتونه با ارایش صورت و یاد دادن چندتا تكنیك و مسلما ترغیبت به خرید بیشتر هم همراه بشه، خوب من تابستون سال پیش برای عروسی دوستم چند تا تیكه لوازم ارایشی میخواستم. بعد خانومه مثلا میگفت بیا و این كرم پودر دیور را هم بردار و وقتی میگفتم ممنون كرم پودر دارم میگفت بردار بعد بیا پس بده و اینجوری شد كه یكهو دیدم ٤٠٠ دلار خرید كردم رفتم خونه و نتونستم وجدانم را راضی كنم كه اینطوری عمل كنم خلاصه چندتاییش را دست نزده برگردوندم و یكی دوتا را هم كه میخواستم تعویض كنم. موقع پس دادن میخواستم توضیح بدم كدوم بسته بندیش دست نخورده و كدوم بازشده اصلا فرصت نداد و همه را سریع پس گرفت، خلاصه سیاست این شركت اینطوریه، هرچی دوست داری بخر و استفاده كرده نكرده میتونی پس بدی و تعویض كنی.


نوشته شده در : چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

روزانه

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

سلام دوستهای خوب و با وفای من، میدونم خیلی وقته ننوشتم و احتمالا اكثرتون حدس زدید كه برنامه فشرده كاری علت اصلی ننوشتن هست، تقریبا ازاول فوریه برنامه ام سنگین و سنگین تر شد، خوب هنوز درگیر اون ازمایش نحس هم هستم اما امیدوارم در ظرف این ده روزه قالش را بكنم بره، تا دوهفته دیگه امتحانهای پایان ترم هم از راه میرسه و این ترم هم تموم میشه، خوشحالم چون بعد از این ترم درس و كلاس ندارم، البته تز و كلاسهای ta و كار پروژه میمونه اما حداقل درس و امتحان از روشون برداشته میشه از جون هم كه اینترنشیپ بمدت دوماه شروع میشه، میدونم دوره خوب و پرباری میشه، سوپروایزر محل كارم هم ادم بامعلومات و كار درستی هست و البته از حالا تكالیف و اموزش من را شروع كرده، البته اسم تكلیف و اموزش میارم اما اینطور فكر نكنید قراره مطلبی یا نرم افزار یا كاربردش را از اول بمن اموزش بده بلكه منظورم استفاده های پیشرفته و كاربردی هست، حتی اولین تكلیفم مرتب سازی مطالب اولیه داروی جدیدی بود كه تیمهای مختلف این كمپانی روشون داره كار میكنه. خلاصه اینطور بگم بعد از این دوسه ماه تقریبا اولین باره كه چند ساعتی را میخوام برای خودم بذارم، اونهم خرید چند تیكه لوازم ارایشی كه تموم كرده بودم و یكی دوتا لباس. راستش این برنامه و روش زندگی روی رابطه من و راستین هم بی تاثیر نبود، و این فرصتی میشه دوسه ساعتی را با هم وقت بگذرونیم. خوشبختانه هردومون میدونیم كه این جور نحوه زندگی موقته، من كه به ضربالمثل گنج و رنج معتقدم و نتیجه اش را بارها دیدم، اینه كه مطمئنم این روزهای سخت و فشرده و پر ازدوندگی هم تموم میشه و احتمالا جاش را به نوع دیگه ای از زندگی بده. هوا هم داره بهتر و بهتر میشه و خلاصه بگم قلب من گرمتر و گرمتر به فردایی روشن


نوشته شده در : دوشنبه 9 اردیبهشت 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic