امروز راستین سراغ وب را میگرفت،اخه اونهم خواننده پرو پاقرص اینجاست. گفتم بیام و عرض احوالی بکنم. سلامی هم به شما بدم مطلبی هم برای خوندن راستین دست و پا کنم. البته یکی دوباری هم براتون پست نوشتم اما چون سر موعد نفرستادمشون کهنه شدن و دیگه بدرد پست نمیخورن. همه چیز خوبه و همزمان بد،واقعیت اینه که روزها هیچ تغییری نکردن و برای همین اتفاقهای خوب و بد همچنان ادامه دارند. بدترینشون وضعیت کاری راستین هست. هنوز هیچی. خوبهاش هم اینه که هم خونه ایها بهتر شدن. البته یک هفته ای هست با همدیگه قهرن. کلاسها کم و بیش پیش میره و با یک چشم بهم زدن یکماهش تموم شد. کلا ترمهای درسی اینجا خیلی زود میگذره.دیگه از اینکه ازمایشگاه و کار تزم مورد علاقه امه خوشحالم.درضمن اون یکی ازمایشگاه هم جور شد اما کارش هنوز شروع نشده. اونجا پروژه ندارم و بیشتر نقش دستیار دستیار پروفسور را اجرا میکنم. با اینحال خوبه چون مطلب یاد میگیرم.البته مهم اینه که ازمایشگاه اصلیم و پروژه ام واقعا جالب هستندو امیدوارم بتونم تو اجراش هم خوب باشم. یک ایرانی دیگه هم برای پی اچ دی به دانشگاهمون اضافه شد. حالا 4 نفر شدیم ،داشتن هم زبان تو دانشگاه واقعا خوب و کمک کننده هست.حیف که من سه ترم از این نعمت محروم بودم. موارد بد هم از این قراره. برنامه ورزشیم شلتر شده بهمین دلیل وزنم ثابت مونده. درست و رو برنامه درس نمیخونم. میشه گفت هنوزحتی درس خوندن جدیم برای کار تحقیقم و امتحان جامع شروع هم نشده، موهام راباز صاف کردم. اما اینبار ارایشگر گند زد به موهام. حالا باید 6 ماه صبر کنم تا گند کاریش را بعدا درست کنم. قرار بود پارتنر تنیس راستین باشم که ظاهرا پیشرفتم خیلی کنده و بنده خدا فقط نقش توپ اندار برای من داره. از همه بدتر هم که گفتم کار راستین هست که جور نمیشه و اگه این ماه هم جور نشه پولمون کامل ته میکشه و باز باید پول از ایران قرض کنیم و بگیم بفرستن. همین
والسلام
نوشته شده در : چهارشنبه 14 مهر 1395 توسط : اسمان پندار. .
روز جمعه:
توی مت سنتر نشستم و خوشبختانه تا حالا شاگرد نداشتم، كلا این ترم با ترم پیش قابل مقایسه نیست، كار پیدا كردن پارسال و بعد هم استرسهای اولش، ریاضیم خوب بود اما واقعا لازم داشتمهمه اصطلاحهای ریاضی را از اول مرور كنم، حتی تو بعضی چیزها روش حل ما خیلی متفاوت از امریكاییها هست و لازم بود روش حلهاشون را هم بخونم، اما امسال راحت و اماده نشستم و یواشكی پرفسور مربوطه موبایلم را چك میكنم، امروز هم داره تموم میشه و بهمین سرعت یكماه اول ترم هم گذشت، چقدر سریع، تقریبا همه چیز خوب پیش میره ، استرس اولیه ام از بین رفته و برنامه ریزی كردم برای اماده شدن برای امتحان جامع، با اینكه یك ترم درسم را بیشتر میكنه اما خوشحالم كه تز برداشتم ، كلا محیط ازمایشگاه و ریسرچ حال منرا خوب میكنه و منتظرم تا بزودی پروژه ام را شروع كنم، البته اون نگرانیهای عمده سرجاشه اما فعلا وقتش نیست تا بهش فكر كنم، كار راستین هنوز جور نشده و این موضوع و یكم همخونه ایها ذهنمون را در گیر كرده، خونه و اتاق خوبی داریم، محله امون هم بد نیست فقط گهگاهی هم خونه ایها اذیت میكنند ، بیخود نبود من سال اول زیر بار هم خونه داشتن نمیرفتم، دیشب انقدرازدستشونعصبانی بودم كه بسختی خوابم برد اما بعد كه صبح بیدار شدم فهمیدم كه بهتره بعضی قضایا را جدی نگیرم و بگذارم بعد از یك شب بهشون فكر كنم، بقول خودم باید روی بعضی مسایل ازاردهنده خوابید، اینطوری صبح میبینی از شدتش خیلی كم شده ، خوب یكساعت تا پایان ساعت كاری من مونده و شارژ موبایلم داره تموم میشه، پس فعلا
نوشته شده در : دوشنبه 5 مهر 1395 توسط : اسمان پندار. .
همیشه گفته ام فاصله نیوجرسی تا نیویورک مثل فاصله کرج تا تهرانه. حتی قبلا تا حدی این تصور را داشتم که کسانی ساکن نیوجرسی میشوند که دلشون میخواد نیویورک خونه داشته باشند اما چون اینجا گرون تره میرن نیوجرسی و بعد رفت و اومد میکنند . شاید هم یکذره این حرف درست باشه کما اینکه دانشجوهای هندی نیوجرسی اتاق اجاره میکنند . اما دیشب نظرم تا حد زیادی عوض شد. دیشب رفتیم دیدن زوجی از دوستان که بتازگی تو نیوجرسی خونه خریده اند. قبلا یک اپارتمان یک خوابه کوچیک را تو منهتن اجاره کرده بودند. اینبار خونه ای تو قسمت بالایی نیوجرسی خریده اند. برای رفتن از قسمت بالایی منهتن بعد از گذشتن از پل واشنگتن بریج وارد نیوجرسی میشیم. بمحض ورود با منطقه ای سبز و جنگلی روبرو شدیم . انگار نه انگار که تو یکی از خیابونهای اصلیش بودیم بیشتر شباهت به عبور از یکی از جاده های بین جنگلی خودمون تو شمال را داشت که دورتا دور ویلاهای زیبا ساخته باشند. یک جورهایی مثل اتلانتا. و سبک زندگی مورد علاقه من. تا قبل از اون خونه دوستانی رفته بودیم که قسمت پایین ایالت نیوجرسی ساکن هستن و گرچه سبک خونه ها و خیابون ها با نیویورک فرق داره اما باز هم سیستم خیابون کشی و اپارتمان نشینی غالب هست. خلاصه دیدم به نیوجرسی عوض شد و فهمیدم کسی که میره نیوجرسی زندگی میکنه برای این میره چون اون سبک خونه و زندگی و استایل تو نیویورک پیدا نمیشه.در واقع تو نیویورک غیر از بخش لانگ ایلندش خونه به اون سبک نداریم. حتی یکبار که گذری رد میشدم بنظرم تا اون حد سبز و جنگلی نرسید. بچه ها تعریف میکنند تو نیوجرسی دیدن اهو طبیعی هست و چون کسی کاری بهشون نداره اونها هم نمیترسند. کلا دیشب شب خوبی بود. دیدن دوستان و دیدن پیشرفتشون تو زندگی خیلی حس خوبی هست . این زوج خوب هم 4-5 سالی هست که اومدند امریکا. اولین بار که دیدمشون با هم دوست بودند. پارسال تابستون ازدواج کردند و امسال هم خونه خریدند هم دارند بچه دار میشند. دیدن رشد و پیشرفت بچه ها خیلی شیرینه. البته این دوستان گرین کارت برنده شده بودند و یک کوچولو از خانواده های مرفهی هستند اما خوب باز هم احساس میکنم میتونه این اتفاق برای ما هم یافته و شاید ما هم روزی بتونیم خونه خودمون را اینجا بخریم. وسط اینهمه حس مسافر بودن یک جرقه کوچولوی امید خوبه.
نوشته شده در : دوشنبه 29 شهریور 1395 توسط : اسمان پندار. .
خوب درس خوندن برای ترم رسما از امروز شروع شد. یک کلاس اختیاری بیشتر ندارم اما ماشالله استادش استاد تکلیف و امتحان هست. یعنی فکر کنم کل هفته را فقط باید بشینم تکلیفهای این استاده را انجام بدم از طرفی هرهفته کوییز و امتحان داره. مثلا هیچی نشده هفته دیگه کوییز داریم که قراره انلاین باشه. ایراد نداره فقط قضیه اینه که من دلم میخواد یک A تپل از این درس بگیرم تا معدلم را بالا بیارم. از طرفی امتحان جامعی که اخر ترم هم داریم حسابی هول و ولا داره و در کل این ترم ،حسسسسساااااااااااابی ترم درسه. و مشکل داستان اینه که کار ازمایشگاه بشدت وقت گیر هست و میطلبه که هرروز از صبح تا شب و گاها اخرهفته ها ازمایشگاه باشی. من که کار ازمایشگاه را دوست دارم فقط باید یکجور برنامه بریزم که بتونم درسهای ترمهای پیش را برای امتحان جامع اماده کنم. راستی کار تدریس تو مت سنتر دانشگاه را هم گرفتم.پنجشنبه عصرها و جمعه ها اونجام. یک نامه هم به سوپروایزرمون دادم که منتظر جوابشم. و منتظر نامه پذیرش از اون یکی ازمایشگاه هم هستم که کارم را اونجا هم شروع کنم. همین ها دیگه. یعنی فقط خدا این ترم را به خیر بگذرونه.
نوشته شده در : دوشنبه 22 شهریور 1395 توسط : اسمان پندار. .
سلام به همه دوستان. روز جمعه تون بخیر. من سریع یک گزارش بدم بعد بپرم دانشگاه. اول از همه کارهای ازمایشگاه خوب پیش میره. دیروز یک اموزش گروهی داشتیم دررابطه با دستگاه franz cell و بعد هم ایستادم کار با دستگاه hplc را دیدم. بچه های داروسازی احتمالا دومی را خوب میشناسن. هنوز پروژه ام مشخص نشده اما احتمالا چندماهی کارم با همین دستگاه دوم هست. دیگه اینکه احتمال داره بتونم همزمان یک ازمایشگاه دیگه هم برم. این یکی ازمایشگاه خیلی خفنه و فقط دوتا گرنت از FDA داره. واقعا فرصت خیلی خوبی میشه اگه بتونم این یکی ازمایشگاه که خیلی هم برای ورود بهش سخت گیر هستند برم. هم کلی چیز یاد میگیرم هم کلی برای اینده ام خوب میشه.
دیگه اینکه امروز دارم میرم مت سنتر ببینم باز تدریس خصوصی درس ریاضی را بهم میدن ؟قبللا ازپروفسور مسئولش(همون خانم بداخلاقه. یادتون میاد که؟) پرسیدم گفت امروز ساعت 2 برم ببینمش.
و باز هم اینکه میخوام امروز برم دیدن سوپروایزرمون و ازش درخواست GA کنم. میدونم که احتمالش کمه چون همین الان دانشجوهای دکتری براش سرو دست میشکنن. اما پرسیدنش ایراد نداره.
دوتا فرصت کاری برای راستین که روش حساب میکردیم هم نشد. مدیر قبلیش راستین را میخواد اما برای اکتبر. حالا امروز باز قراره یک دوست دیگه را در این مورد ببینه. خداکنه این یکی بشه که در مورد کامپیوتر هم هست . راستش نمیدونیم اصلا طرف کسی را لازم داره یا نه؟ همسر میره ببینه چی میشه.
دیگه در مورد زبان هم یک توضیح کوچیک بدم ما هرسال یک پله سطح زبانمون بالاتر میره. مثلا کلاس روز چهارشنبه ام را 100 درصد متوجه شدم یا 95 درصد کلاس اموزشی دیروز را. مشکل من بیشتر دررابطه با خود امریکاییهای بومی هست. بهرحال من و راستین این سری از روزی که اومدیم هردو حتی شده ده دقیقه کلمه اکادمیک داریم میخونیم. و بتوصیه دوست خوبم کامشین تمرکزم بیشتر روی کلمه های تخصصی رشته ام هست. از اونطرف هرشب 2-3 قسمت سریال فرندز میبینیم. دیدنش را من از تابستون شروع کردم. فعلا با زیرنویس انگلیسی میبینیم که کامل میفهمیم و بنحو موثری باعث یهتر شدن لیسنینگمون شده. یک دور که تموم کردیم قصد داریم از اول بدون زیرنویس ببینیم. البته یک تلویزون دست دوم هم خریدیم که براش انتن سفارش دادیم وقراره برسه و بعد مثل مشق شب قصد داریم هرشب برنامه تلویزون داشته باشیم تا گوشمون بیشترروغن کاری شه.
و اما هم خونه ایها. بعد از اون روز همه چیز گل و بلبل بود و دستور غذایی از هم میپرسیدیم و راجع به دانشگاه حرف میزدیم تا دیشب که مشغول دیدن سریال بودیم. دیدیم در اتاق را میزنن. بله؟ لطفا بیایید سبد ابچکانتون که کنار سینک هست را بردارید. اخه چرا؟ ما میخواهیم اشپزی کنیم و فضا کم داریم و جا میگیره و ببرید بگذارید روی میز. اخه نامردها ادم ظرف میشوره کجا بگذاره؟و مگه چقدر جا میگیره؟ ما این میز را برای اشپزی احتیاج داریم و شما هم بگذارید تو ماشین ظرفشویی. (توضیح بدم میگن ماشین ظرفشویی خرابه واینها ظرفهاشون را که با دست میشورن میگذارن تو ماشین والان ماشین کاملا در تملک ظرفهاشونه) یعنی همه چیز اینها غیر معموله. گفتیم نه. یکیشون که دیگه مطمئن شدم مشکل داره زد زیر گریه و دوباره عصبانی شد و چنان کولی بازی دراورد که راستین دلرحم همونجا تسلیم شد و سبد را به میز منتقل کرد.و یک سبد کوچولو بجاش قرار داد من هم دوباره کوتاه اومدم چون دختره واقعا قاطی داره . ظاهرا یکی دوساله طلاق گرفته و احتمالا اثر بدی روش داشته. چی بگم والا؟؟؟ جالبه دوباره که برگشتیم اشپزخونه. عذرخواهی کرد. اما خب چه فایده. همه چیز را دارن به دلخواه خودشون درمیارن.
خوب من برم کمی ریاضی بخونم که اگه سوالی چیزی ازم پرسید اماده باشم.
نوشته شده در : جمعه 19 شهریور 1395 توسط : اسمان پندار. .
از اینکه هر موضوعی را با سعی و خطا و بمرور یاد میگیرم ناراحتم. منظورم از موضوع مواردی هست که باید در مورد تحصیل تو دانشگاه بلد باشی. نمیدونم علت اینهمه عقب بودن من از اطلاعات بخاطر درس خوندنم تو عهد فسیل بود که لپ تاپ و موبایلی وجود نداشت و بچه ها دنبال تز و مقاله نبودن یا ژنتیکی هست و از پایه تو این موارد گیج هستم. البته من فکر میکنم بیشتر دومی هست تا اولی. بلطف حضور دوستهای ایرانیم در دانشگاه تازه دارم میفهمم TA چی هست و این ترس و وحشت من از جلو رفتن و اقدام کردن براش بی مورد بوده. البته بگذریم گه دیگه باید خدا باشی که بتونی نظر استاد را بخودت جلب کنی تا تو دوره مستر بهت ta را بدهنداما نشد نداره و همین الان یکی از دوستهای خوب ایرانیم تو مستر هم ta داره و خیلی هم موفقه و بنظرم مهمترین فاکتور همون زبان هست که من هنوز وقتی یک بومی امریکا باهام حرف میزنه گرگیجه میگیرم. نه فکر نکنم باید از خودم همچین انتظاری داشته باشم. هرچند فهمیدم سوپروایزرمون به یکی دو دانشجوی مستر هم دوسه تا کلاس داده اما خوب دانشجوهای بی زبان پی اچ دی هم هستند که هنوز کلاس نگرفتن.خوب کاربرد هنر اینکه تواناییهات را نشون بدی همین جا مشخص میشه. شاید این گیج و منگی من غیر از زبان برمیگرده به اینکه به دوره های معرفی اول ورود به دانشگاه نرسیدم و خیلی طول کشید تا بفهمم چی به چیه و ترم اول که با سوپروایزرمون کلاس داشتم نتونستم خودم را نشون بدم و حتی کمترین نمره را از درس اون گرفتم. الان خیلی دلم میخواد RA بگیرم اما جالبه نمیدونم باید از استادم مسقیم بخواهم یا همون سوپروایزر اصلی که مسئول تقسیم TA ها بود به اینکار هم دخالت میکنه. باید بپرسم.
شاید هم علت بزرگ کلافگی ام قضیه کار راستین هست که تا حالا جور نشده و داره میره هردومون را اذیت کنه واقعا نگرانیم. دیگه امید هامون میره که ناامید بشه که به این زودیها راستین بتونه بره سر کار و احتمالا باز وضعیت مالیمون به چالش کشیده میشه.
خوب فقط همش بد نگم . وبصورت خلاصه بگم که اخر هفته ای که گذشت خیلی خوب بود هرروزش یک برنامه با دوستهامون داشتیم خصوصا روز دوشنبه که تعطیل بود بازی اتاقک فرار را رفتیم. از این بازیهای سرگرم کننده که در روتون قفل میشه و باید راهی به بیرون پیدا کنید. تجربه جالبی بود.
یکسری حرف هم راجع به ورزش و بحث سلامتم داشتم که هربار خواستم یک پست در موردش بنویسم نشده. دفعه بعد مینویسم چون الان عجله دارم زودتر اینرا بنویسم بپرم سر درس که خیلی خیلی درس برای اماده شدن دارم.
نوشته شده در : چهارشنبه 17 شهریور 1395 توسط : اسمان پندار. .