امروز:

اینجا

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،زشت وزیبا ،

بذار حالا که امشب افتادم رودنده حرف زدن بنویسم. چندروزی بود بدجوردرگیر درس بودم.هرچند هفته دیگه دوتا امتحان دارم که یکیش خیلی خیلی مهمه وهفته بعدش هم امتحان میان ترم یکی دیگه از درسهام.حالا خوبه سه تا درس بیشتر ندارم واله این همه امتحان وامتحان بازیه.یکم هم از این اپارتمان بگم.اینجا کف اکثر اپارتمانهاش پارکته اما نمیدونم جنس زیر این پارکت چیه؟1یعنی اینطوربگم همسایه بالایی راه میره دقیقا تعدادقدمهاش را میتونیم بشماریم.بعد ایشون هم فعال.یعنی ما درجریان کل زندگی طبقه بالایی هستیم.واحد کناری هم که بحثش جداست.موبالشون زنگ میخوره من و راستین یکدور اشتباهی موبایلهامون را چک میکنیم.فکرکنم باید زنگهامون راتغییر بدیم تا خدای نکرده همسایه بخاطر صدای زنگ مشابه از خواب بیخواب نشه.بعد هم درهاااااااا.من نمیدونم واقعا نمیفهمم چرا یک سنباده ساده را از درهاشون دریغ میکنن.یعنی ما عملا ساعت خوابمون راباهمسایه بالایی وبغلی وصدای درهای واحدها که عزیزان صبح زود میرن سرکارتنظیم میکنیم......خوب  شماها که غریبه نیست  بگذارید کمی از زندگیم هم اینجا بنویسم.هی هی تو ایران خونه ای بود ووسایل جان عزیزی بود که از بهترین برندها خریداری شده بود که کلی دوستشون داشتیم واززندگی درکنارشون بینهایت لذت میبردیم.حالا کل زندگی مامحدود شده به قالی نیمه ابریشمی  که یکزمانی مهمان بهترین جای خونه بود و حالا جای سفره  غذاومحل خواب  واستراحت ونشیمن مارابازی می کنه.یعنی کل زندگی محدود به دودر یک ونیم متر:)دلمون نمیاد هزینه کنیم و مبل وتخت ودم وتشکیلات بخریم چون تکلیفمون را نمیدونیم .نمیخواهیم این ایالت بمونیم واصلا نمیدونیم میخواهیم امریکا بمونیم یا نه!از طرفی زندگی با حداقلها با یاد وخاطره وسایل خوب ...ای یادش بخیر.اما چاره ای نیست باید یکی دوتاصندلی یا میز ساده بخریم .میمونه کمی هم از زندگی شخصیم بگم.راستین اینجا را دوست نداره.یعنی اونقدر نگران خرجها ومخارجه که اصلا نمیتونه دید مثبتی به اینجا داشته باشه.دلش بحال پولهایی که میسوزونیم میسوزه..من هم اونقدر درگیر درس وکلاس که حتی فرصت نمیکنم بشینم اساسی فکرکنم.حالا که اومدیم.باید هم می اومدیم. البته نه با این شرایط.اما خوب باشرایط روحی من باز هم باید میومدیم.اما بعد از این چی؟باید بمونیم؟برگردیم؟چی کار کنیم؟ ظاهرا حتی برای ترانسفر به دانشگاه دیگه هم گیر این ایلتس هستم.وقت هم نمیکنم دوباره ایلتس بدم.همین جوری همش وقت کم دارم.تا اینجای کار خودم هم با نسبت زیادی زندگی تو ایران را ترجیح میدم.با یک دوست مشورت کردیم(فرید)یادتون که هست ؟میگه برگردید پشیمون میشید.وااقعا نمیدونیم چیکار کنیم.اوه راستی از برادرم بگم.برعکس ما اون راضیه وقصد برگشت نداره.شاید اگه ایران بودیم وتعریفهای اون را میشنیدم کلی غصه میخوردم که چرا من خارج از کشور نیستم.هرچند شرایط ما با اون خیلی فرق داره.اون مهاجرتی اقدام کرده برای کبک.کشوری که به مهاجرهاش بابت کلاسهای زبانی که میرن یا به اصطلاح سر کارنمیرن ماهانه نفری 500$میده.اگه دانشگاه برن که برادرم همینطوری یک کلاس دانشگاه هم برداشته باز هم ماهیانه 800$ میده.برای بچشون هم ماهانه 500$.اونقدر هم ایرانی اونجا هست که مهمانی وشب نشینی وپیک نیکشون را داشته باشن.واحساس تنهایی وغربت هم نکنن.خوب دیگه چی بهتر از این؟فقط میمونه سرمای هوا که البته کم مساله نیست وسختی های زندگی که همه جا هست.خوب بچه ها من دیگه برم .کمردرد گرفتم.نشستنی تایپ کردن مصیبته.میگم بیزحمت اون ماشینتون را دوساعت به ماقرض بدهید مایکسر بریم دوتا صندلی بخریم برگردیم:)


نوشته شده در : پنجشنبه 24 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

مهاجرت چیه؟

» نوع مطلب : نگاه اول ،زشت وزیبا ،

میخوام امشب از زبون یک ادم مهاجربنویسم.نه از اون ها که چندین و چندساله رفتن ودیگه سر وسامون گرفتن ویکجورهایی مشکلات ما ایرانیها براشون عجیب و غریبه.نه میخوام از زبون کسی بنویسم که تا همین دوماه پیش تو مغز تهران زندگی میکرد وتجربه سالها زندگی و کار وتحصیل تو ایران را داشته.زبون کسی که درسته دانشجویی برای امریکا اقدام کرده اما شرایطش بیشتر به ادمهای مهاجر میخوره تا یک جوون بیست و چندساله که تا قبل از این خونه پدر ومادر زندگی میکرده یا نهایتا یک خونه مجردی داشته وکل تجربه کاری داشته و نداشتش به سال وماه هم نمیرسه.اره در کل فکر میکنم این صحبتها با اون جوون مجردی که داره فاند چندهزار دلاری میگیره واز ازادی واستقلالش لذت میبره فرسنگها فاصله داره.صحبتهای من بدرد خانواده ای میخوره که حاضره همه داروندارش را بفروشه اما پاش به یکی از این کشورهای اروپایی یا کاناداو غیره باز بشه.صحبتهای من بدرد یک ادمی مثل خودم و باشرایط خودم میخوره.کسی که تموم سالهاش را باارزوی یک زندگی متفاوت زندگی نمیکنه.نه این مثال خوبی نبود.چون این ادم باید بیاد و ببینه و با پوست و استخونش لمس کنه.حس کنه وبعد تصمیم بگیره.درواقع صحبتهای من بدرد کسی میخوره که سالهاست فقط ارزو میکنه.زندگیش را میکنه اما همیشه اهش بدرقه کسانی هست که میرن و حسرت گوشه دلش خونه کرده و بیرون نمیره.اره دوستان میخوام بگم زندگیهاتون را بکنید.خوب هم زندگی کنید.ما تو ایران مسایل ومشکلات مختلفی داریم..درواقع زندگی میکنیم.خیلی بهتر از یک امریکایی هم زندگی میکنیم اما قشنگ زندگی نمیکنیم.حالا چرا نمیکنیم.یک بخشیش دست ما نیست.مقصر دولت و فرهنگ غم پرور ماست.اما یک بخش دیگش دست خودمونه.چون فکر میکنیم اگه جای دیگه باشیم خوب زندگی میکنیم.اما دراصل روش زندگیمون برمیگرده بخودمون و طرز فکرمون خوب نمیخوام بگم اینجا بده وال وبل .چون باتجربه یکماه ونیم حتی خودم هم نمیدونم کدوم بهتره و چه چیزی بهتر میشه.فقط میتونم راجع به مسایلی که نمیدونستم و الان بعد از یکماه بهش رسیدم نظر بدم.فقط میتونم از حسهام وتجربه هام بگم.ودست اخر هرکسی صاحب زندگی خودش وراه ومسیرشه.کلا اینطور بگم زندگی تو ایران سخته.اما اینجا هم سختیهای خودش را داره واصلا هم به این معنی نیست که این سختیها از ایران اسونتره بلکه شاید چون جنسش با تجربه سختی که همیشه داشتیم متفاوته سختتر هم باشه.سختی اینجا یعنی از دست دادن همه ارامش و نظمی که تو ایران داشتی.شاید بگید کو ارامش؟منظور من اینه صبح که پامیشید میدونید برنامتون چیه.قراره چه اتفاقهایی بیافته و چه راههایی برای رفعش هست.درواقع کلیات مسیر زندگیتون مشخصه.درس ودانشگاه وکار مناسب و ازدواج وبدوبدو برای سروسامون دادن زندگی.میدونید چندسال کار کنید یک پراید میخرید و چندسال بعد با کمک وام وخانواده یک خونه شصت متری و چندسال بعد خونه میشه هشتاد متر وخلاصه جلو میرید.البته این داستان زندگی ادمهای قشر متوسط هست.وگرنه پولداره که تو ایران بهترین زندگی را میکنه و اگه هم دلش بخواد ازطریق سرمایه گذاری یکجا اقدام میکنه و اینجا هم بهترین زندگی را میکنه .برا ادم فقیر وندار مهاجرت بد نیست.اما فکر کنم اون دربدرها با اونهمه گرفتاری حتی نتونن راجع به مهاجرت فکر کنن.پس میمونه قشر متوسط ...............................بنظرم بهتره خودم را مثال بزنم و نتیجه گیری را بگذارم هرکسی برای خودش داشته باشه.اومدن من دلیل مادی نداشت .دنبال ارامش درسرزمین دیگه ای میگشتم.میخواستم بیام و این زندگی را هم ببینم.بعد هم درصورت امکان در جهت رفاه مالی حرکت کنم.اما حالا همه چیز به مادیات و پول گره خورده.همش در حال فکر کردن به این موضوع هستم که تاحالا چندهزاردلار خرج شده.ماه بعد چندهزارتا.ماه بعدش چقدر.برای ترم بعد چیکارکنیم؟سال دیگه چی؟خلاصه پاک ارامش از زندگیمون پریده.جدا از این حرفها سختیهای شروع جدید هم هست.مثلا تا همین چند وقت پیش بحث گرفتن خونه بود.همین دیروز وامروز یک مشکل بانکی داشتیم که موکول شد به هفته دیگه ودوروزی بود اعصاب برامون نگذاشته بود.برای هفته دیگه قراره پول از ایران منتقل کنیم که خوب نگرانیهای اون هم هست.ودرس ودانشگاه هم که جای خودش.ماشاله هرهفته امتحان.یعنی نشده من  یک اخر هفته ازاد داشته باشم که با فراغ بال بریم بگردیم و کمی این شهر راببینیم. ازطرفی گشت وگذار پول میخواد.من خودم ارزوم بود اگه اومدم خارج از کشور هفته ای یکباربرم سینما اما اونقدر بلیط گرونه که این ارزو پریده.یا مثلا انواع و اقسام رستورانها وبارهای جذاب وچشم نواز اینجا وجوددارد.اما خوب یک نگاه به جیبت میکنی ورد میشی.یکبارهم گول میخوری میری تو میبینی خداتومن پولش شد.ترجیح میدی از این گول خوردنها بندرت داشته باشی.حالا تو ایران هرچندوقت یکبار هم گول میخوردی وخیلی هم میچسبید اما اینجا هزینه گول خوردن چندبرابره ایرانه..کلا دوستان اینجا جذابیتهای خودش را داره.امامقداریش بخاطر تفاوتها است .مثلا اگه الان من چندتا عکس از  خودم توی سنترال پارک یا منهتن بگذارم فیس بوق،مسلما تعدادزیادی از دوستهای من میگن خوش بحالش .یا حتی فقط کافیه بدوستانم بگم من نیویورکم کف اشون میبره.یا فرض گیرید جلوی یکی از خونه های زیبای اینجا بیاستم و عکس بگیرم اصلا خود سبک امریکایی خونه باعث میشه خیلیها همون را ببینن ولی واقعیت داخل خونه هست.حالا من بیام و مثل چندوقت پیش توی گروه فامیل بنویسم واقعیت اینجا اینه.نتیجش اینه که بجز یکعده  دلسوز  بقیه همین را بکنن جوک وطنز.ودست اخر هم بگن تورفتی کشوری که کمدینهاش خودکشی میکنن و ما توکشور خودمون از صبح تا شب درحال شوخی وخنده!خوب پس ترجیح میدی جز چندتا دوست واقعی جلوی غریبه ها سفره دلت رابازنکنی واینجوری میشه که فرضا من نوعی وقتی عکسهای یک مهاجررا میبینم بگم وای اینها کجا زندگی میکنن و ما کجا وعملا فقط یک مشت عکس را ببینم که شاید بیشتر جذابیتش بخاطر همین تفاوتها باشه(البته دقت کنید نوشتم (من نوعی )ومنظورم این نیست که خودم همچین اشتباهی را کردم) خلاصه اینطوری میشه که سختیهای زندگی توایران غیرقابل تحمل میشه و اونوقت ما ادمها فکرمیکنیم ادمهای این طرف سختی ندارن ویا سختیهاشون قندوعسله ........................ودراخرواقعیت اینه که من هنوز بنقطه ای نرسیدم که بگم راضیم.هنوز ارامشی را اینجا تجربه نکردیم.نگرانیها وسختیهامون برای اینده خیلی زیاده.راستین که عملا داره کم میاره و بیشتر از هرچیز دوست داره برگرده.میگه من اگه بدونم اینهمه پول خرج کردیم اخرش از توش یک کیلو نبات درمیاد خوبه اما سوال اینه که میشه؟............ا


نوشته شده در : چهارشنبه 23 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

یکروزعادی

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،

سلام دوستهای خوبم.الان ساعت 11 شبه .تا بعد ازساعت 9 شب کلاس داشتم وبعد هم پیتزا گرفتم برا شام .یک پیتزا فروشی نزدیک دانشگاه هست با قیمت استثنایی هر برش 1$،حدود ساعت 10بود که از ایستگاه مترو اومدم بالا وچشمم خورد به راستین که چتربدست منتظر من بود تا من را تا خونه همراهی کنه خیس نشم.بنده خدا نیم ساعتی زودتر اومده بود ومن بی خبرنیم ساعت به خاطر خرید پیتزا والبته صرف سهم خودم داغ داغ تاخیرداشتم و خلاصه یکساعتی دم ایستگاه منتظر ایستاده بوده.امیدوارم سرمانخوره باشه .خصوصا اینکه برعکس قد و جثش سیستم ایمنی بدنش ضعیفه و سریع مریض میشه.بگذریم.ا الان یکهفته ای هست که خونه خودمون ساکنیم.هرچند معایبی داره اما همین که جایی را داری که می دونی مدتی میتونی خونه صداش کنی خوبه.نمیدونم تو پستهای قبلیم گفتم یا نه.ما تصمیم جدی داریم که از نیویورک بریم. فکرنکنم برای ترم بعد بتونیم اینکاررابکنیم اما باید زودتر ازاین شهر و ایالت سرسام اور گرون خارج بشیم.باز هم رفتن.باز هم تغییر.

دلم میخواد مرتب بیام اینجا و بنویسم.در واقع اکثر اوقات هم می نویسم وباشما حرف میزنم اما این اتفاق توی ذهنم میافته چون بشدت وقت کم دارم.درسها و حجم زیاد عقب موندگی درسم بخاطر بیدا کردن خونه ،باعث شده این چند روز اخیر همش توی خونه از صبح تا شب پای درس باشم.البته خودم هم میدونم نصفش هم مفید نبوده ولی درکل حسابی کمبود وقت دارم و هرچی میخونم باز هم عقبم.خصوصا که هر چندوقت یکبارهم یک امتحان میان ترم داریم و نمره هام در حد متوسط هست و لازم دارم بیارمش بالا اما فکرکنم تا اون روز راه طولانی در پیش داشته باشم.

یکمدت هست دنبال کار تو دانشگاه هم میگردم که اگه اون هم جور بشه میشه قوز بالا قوز.برعکس من راستین اونقدر بیکاره که داره کف میکنه.هرچند کلا خیلی اینترنت بازه وبیشتر از من سرش تو کامپیوتره. امیدوارم این بچه هم براه راست هدایت بشه .

دلم میخواد بیشتر بنویسم اما فرداصبح باید برم دانشگاه وپس فردا هم امتحان با استاد هندی عزیز که فکرکنم یکزمانی طراح سوال کنکور تو ایران بوده .بس که ملالغتی و ریز ریز سوال میده.یک کلمه دقیقا یک کلمه وسط حرفها و درس دادنش میگه بعد همون یک کلمه سوال میشه .از طرف دیگه سوالهاش را از هزارتا سوراخ سنبه  کتاب و جزوه و مشق شبمون درمیاره.وای وای وای اینجا دارم برا شما شرح میدم خودم وحشت کردم.من برم شب بخیر دوستان


نوشته شده در : سه شنبه 22 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

دومین پیروزی

» نوع مطلب : زشت وزیبا ،تولد ،

هوووررررراااااااا هووووااررررااااا دیگه حتما حدس زدید چی شده.بله ما خونه گرفتیم.برای دوستهای گل ومهربونم بگم که پنجشنبه صبح  به اولین مشاوراملاکی که سرزده بودم پیام دادم اقا من هنوز بی خونه ام چیزی برای من داری؟واونهم گفت بله دوتا سوییت دارم.اومدم بگم با مالک راجع به شرایط ما حرف بزن.گفت میدونم.وقرار گذوشت عصر بریم ببینیم.اولی را که دیدیم فاجعه بود .بوی نم میداد وعملا یک اتاق کوچیک بود که چندمتری پنجره اش ساختمون دیگه ای بود و از نور وروشنایی خبری نبود.به راستین گفتم دومی را هم ببینیم اما اخرش چاره ای نداریم باید یکیش را بگیریم واون هم همین نظر را داشت اما هردومون خداخدا میکردیم اون یکی کمی دلبازتر وبهتر از این یکی باشه ووووووووورفتیم و دومی عالی بود.تنها عیبش همین سوییت بودنشه و کمی قیمت بالاش.نور وروشنایی.دلباز ی .موقعیت نزدیک به مترو واسانسور وساختمان عالی.واز همه مهمتر مالک نه کردیت میخواست نه کوساینر.فقط سه ماه اجاره پیش و دوماه اجاره هم به عنوان رهن.واقعا شرایطش برای ما عالی هست.خلاصه همون پنجشنبه پیش قرارداد را بستیم و جمعه بکمک مشاور املاک پول را دادیم و قرارداداصلی را بستیم.در واقع چون خونه برای یک شرکت بود.مشاور توصیه کرد 100$زیرمیزی بدیم که دادیم وخلاصه حل شد.البته هنوز تو خوابگاهیم وبا این که اجاره از اول اکتبره اما قراره دوشنبه خونه را تحویل بگیریم.اجاره 5-6 روز را تو کتمون کردن.اما بازم خوبه.....راستی از این مشاور شنیدم که بنگاه قبلی که رفته بودیم کلاهبرداره و از همه به همین روش بابت اپلیکیشن پول میگیره و میخوره.خلاصه 100$ قبلی را باید خورده شده فرض کنیم که امیدوارم گیر کنه ولی  این یکی 100$ نوش جونشون.

حتما حتما رفتیم خونه جدید ازش عکس میگیرم میذارم اینجا....گرچه درواقع عکس از یک خونه خالی میشه چون هیچ وسیله ای جز دوسه تا ساک لباس و دوتا فرش کوچیک نداریم.وقراره بمرور وسیله بگیریم و خونه را بسازیم.....اااوووووووم من عاشق دکوراسیون برای خونه هستم.البته و صد البته خرید با نگاه به جیبمون و شرایطمون.اخه احتمال داره سال دیگه باز بریم یک ایالت دیگه و نباید دورمون را شلوغ کنیم.......اخ که چقدر حال میده این امید و ارزو 


نوشته شده در : یکشنبه 13 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

مشکلات شخصی من

» نوع مطلب : زشت وزیبا ،روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،چكه چكه  ،

یکماه گذشته.فکر میکردم تو این مدت خیلی بیشتر پست مینویسم.اما نشد.به چند دلیل.اول اینکه اینترنت خوابگاهی که توش هستم بدتر از ایران فیلتر داره و حتی گاهی به ایمیلهام هم دسترسی نداشتم.وتازه امروز بعد از نصب فیلترشکن تونستم وارد وبم بشم.دوم خیلی خیلی وقت کم میارم وبعد از مدتها امشب به خودم زمان دادم تا اینجا سر بزنم وسومین دلیلم شماها هستیددلم نمیخوادفقط وفقط اه وناله بشنوید وحقیقتا دلم میخواست از خوبیها وقشنگیهای  اینجا هم بنویسم .اما نوشتن از زیباییها حس وحال میخواد که هرچی صبرکردم این مشکلات حل بشه وبالب خندون بیام اینجا نشد که نشد.الان هم که دارم مینویسم در بدترین وضعیت روحی هستم وجاتون خالی نباشه تا شده از صبح گریه کردم.حتی یک دور تو دانشگاه!!!!

خوب قبل از شروع روضه خونی خدمت دوستهای گلم بگم این مسایل فقط وفقط در مورد من صدق میکنه و نه تاحالا خودم شنیدم کسی در گیر این چیزها شده باشه نه قراره برای بقیه اتفاق بیافته.نمیدونم شاید باید بگذاریمش به حساب همون شانس گندیده من که همه جا دنبالمه. نمیدونم حتی اسمش را چی بگذارم.خلاصه بهم ثابت شده تو هر موردی تا پدری ازخودم و هفت جد واباء ام درنیاد دنیا روی خوش بهم نشون نمیده واونقدر دیر ودیرتر از دیر یک قضیه درست میشه که شیرینی که هیچی فقط وفقط یک قلب میمونه که از بس سختی کشیده دیگه ورم کرده بمیره که دیگه انقدر سختی نکشه.(چرت وپرت زیاد دارم میگم!نه !ببخشید دوستان از شدت ناراحتی وعصبانیت و خستگی اشکم بند نمیاد و زورم فقط به این کیبورد وصفحه سفید میرسه)
نمیدونم از کجا شروع کنم.توضیحش مفصله.اول بگذارید کمی راجع به اینجا بگم .خوب اینجا برای زندگی خیلی خوبه.خیلی خیلی بهتر از ایران.حالا چرا؟برای اینکه مردمش واقعا زندگی میکنن.میدونید ما تو ایران خونه هامون و سطح رفاه زندگیمون خیلی بالاتر از اینجاست.اما دلهامون شاد نیست.بیشتر ادمها توایران از وضع زندگیشون ناراضین.ناراحتن اما حتی نمیدونن چرا!دنبال گمشده میگردن.اروم وقرار ندارن .عصبی وبداخلاق هستن.ازهم طلبکارن.بهم رحم نمیکنن.عقده ها وناراحتیهاشون را از دیگران میدونن و همه وهمه بخاطر همونی هست که هممون میدونیم.حالا اینجا سطح رفاه قشر متوسط خیلی پایینتر از ایرانه.اما مردم شادن.همش در حال خنده هستن.تو رفتارشون حرف زدنشون اثری از عصبانیت واسترس نمیبینی.قبلا اگه صدای جیغ وصدای بلندی میشندم میگفتم یکی با یکی دعوا کرد.اینجا اگه کسی بلند حرف بزنه یا جیغ بکشه در حال شوخی وخنده با دوستهاشه.......راستین هم مثل من شب اول بدجور تو ذوقش خورد.پستش را بعدا بعنوان خاطره برای خودم مینویسم.اما الان بعد از یکهفته اون هم نظر من را دارد.اینجا مردم واقعا زندگی میکنن واگه تو هم جزیی از این جامعه باشی مسلما میتونی از زندگیت لذت ببری.اما قضیه فقط وارد شدنه.وبدترین نقطه برای این وارد شدن همین نیویورکه و تقریبابدترین شرایط بدون فاند بودنه.اینطوری بگم بعد از یکماه هیچ خبری از اپارتمان نیست و حتی امیدی به گرفتن اپارتمان هم ندارم.کردیت .سطح درامد و از این جور مدارک میخوان که ما نداریم.میگیم خیلی خوب کو ساینر معرفی میکنیم ویک فامیل داریم لوس انجلس.میگه باشه.پول بدید اپلیکیشن براتون باز کنیم . بعد از چند روزپرکردن مدارک توسط فامیل وکاغذبازی .میگه کوساینرتون خارج از ایالته و نمیشه.میگیم پس چرا از اول نگفتی میگه نمیدونستم و پول اپلیکیشن را میخوره.$100.میگیم اقا بیا و پول چندماه اجاره را پیش بگیر.میگه نه اصلا مالک دانشجوقبول نمیکنه.میگیم اقا چرا از اول نگفتی میگه نمیدونستم.این یک نمونه از قراردادهایی بود که این مدت داشتیم و نشد.خلاصه هرکدوم به صورتی وبشکلی اما اخر اخرش قضیه اینه که بدون کردیت کار ودرامد نمیتونیم اپارتمان بگیریم.این خوابگاه هم که الان هستیم.ymca .میگه هرکسی فقط 28 روز میتونه اینجا باشه و باید 2 روز خارج بشه و بعد میتونه دوباره 28 روز دیگه بگیره.حالا من 28 روز بودم.دوروز هم به اسم راستین اتاق گرفتیم.میگه راستین میتونه بمونه اما تو نمیتونی بمونی. قوانین مسخره مسخره مسخرشون.حالا موندیم چیکار کنیم؟کجا بریم.قراره فرداصبح بهمون خبربده که میتونیم چندروز بیشتر بمونیم یا قراره بریم کنار خیابون بغل این homeless ها سر کنیم.تاحالا دلم برای این بیچاره ها میسوخت.الان باید بهشون بگم اقا بیزحمت یکم اونطرفتر بشین ما هم جا بشیم.میبینید اوضاع منرا!!!! بهم حق میدید که اینجا افتابی نشدم.بعد از یکماه خونه ندارم.پدرم داره بخاطر زندگی تو خوابگاه درمیاد.کلی ساک ولباس وکیوم شده توساکها و کمبود لباس چون اگه در یکی از این وکیومها را باز کنی دیگه بستنش غیر ممکنه.زندگی کلا روهوا.فرض کنید رفتید پیک نیک وقراره مدتها با حداقل امکانات زندگی کنید.انصافا بعد از دوهفته دلتون خونه اتون را نمیخواد؟حق کار تا یکسال خارج از دانشگاه ندارم.دوهفته پیش میگفتن میشه حالا میگن نمیشه.کار تو دانشگاه پیدا نمیشه.
کلی هم درس خوندنی عقب افتاده دارم که انقدر گرفتارپیداکردن جا ومکانم وقت نکردم بخونم.هفته پیش یک امتحان میان ترم داشتیم تقریبا صفر شدم.خوب البته بدون امادگی امتحان گرفت ودرسش هم کاملا حفظی.خوبیش اینه میگه شش تا امتحان میگیرم بدترینش نمرش حساب نمیشه.امیدوارم دیگه واقعا وقت کنم درس بخونم......یک امتحان هم این هفته داشتم این یکی را فکرکنم خوب بشم.حالا بعدا خبرش را میدم.خوب بچه ها من بی اعصاب خسته وله الان ساعت 11:30 شب میخوام برم یکساعتی ریاضی بخونم وبعد بخوابم.صبحتون بخیر باشه دوستهای مهربونم


نوشته شده در : پنجشنبه 10 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

کمی از دانشگاه

» نوع مطلب : نگاه اول ،زشت وزیبا ،

حالا وقتشه یكم ازخودم بنویسم،خوبم،یعنی بدنیستم،هزینه ها وفشارمالی داره هردومون را بیچاره میكنه من از اینطرف اون از اون طرف .بخودمون دلداری میدیم كه بزودی كارپیدا میكنیم اما واقعا نمیدونم میشه یا نه؟!شاید برای من راحتترازراستین كارپیدا بشه وامیدوارم كارهای بدون مالیات راستین را اذیت نكنه،بازهم امیدوارم همین امسال بتونه ویزاش راتغییر بده كه البته احتیاج به روابط وكمك كارفرماهای ایرانی داره كه ما نمیشناسیم.دوهفته ای هست كه سركلاسها میرم تقریبا ٧٠-٨٠درصدجملات استادها را میفهمم وامیدوارم روزبروزلیسنینگم قویتربشه،بچه های هندی كه حرف میزنن ٢٠٪را میفهمم ازبس با لهجه حرف میزنن  و خود امریكاییها كه فقط یك دخترخوشگل وخوش لباسشون سركلاس چهارشنبه میادوازاصطلاحهاشون خیلی استفاده میكنن،البته تو دانشگاه نسبتا خودامریكاییهابیشترن اما نمیدونم چراهندیها اونقدربه داروسازی علاقمندن.امریكاییها هم كه اخرتیپ وقیافه های عجیب والبته بامزه.سیاهها هم دختروپسرباانواع مدلهای جورواجوربافت. مو.خلاصه محیط دانشگاه دیدنیه.بذاریدازخوددانشگاه بگم،خیلی خیلی بهترازعكسهاشه.یك فضای بزرگ سه گوش كه وسطش فضای سبزباحالی داره وتیكه به تیكه هم میزوصندلی برای نشستن .بقیه باشه برای سری بعد.

همین الان تو خیابون
امروزتوخیابون نزدیك دانشگاه فستیوال اهنگ ورقصه،جالبه،بدنیست اما دیگه فوق العاده هم نیست،حالا
غیرشنیدن اهنگ اینجا جون میده برای دیدن ادمها با تیپهای عجیب وغریب ومدل موهای جورواجور،نمیدونم توشهرهای دیگه امریكا هم به این اندازه ادم عجیب وغریب هست یا این شهر اینجوری،همین الان دوتا ادم تیپ رپ بغل دستم ازاون مدل دست دادن رپی تو فیلمهادست دادن،كلا جالبه،گاهی سعی میكنم با دیدن تیپ ادمها شخصیتشون را حدس بزنم اما هنوزنمیتونم چون با فرهنگشون نااشنام وبخاطرازادی تنوع تیپهای ادمها اینجا بیشتره،فكركنم خودم را تودسته بچه مثبت دانشجو بگذارم،البته فكركنم تاچندوقت دیكه تیپهای موردعلاقم را كه توایران نمیتونستم داشته باشم بپوشم،هاهاها لباس عجیب غریبی نیست،منظورم پیراهن هست:))
 


نوشته شده در : سه شنبه 1 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

ایرانی غریبه در نیویورک و هزینه ها

» نوع مطلب : نگاه اول ،زشت وزیبا ،

ازمترو هاوهمه جورادمی كه تومترو میبینی هم گفتم،روزهای اول تو ایستگاه متروبودم كه دیدم دوتا دختردارن اونطرف خط با هم ایرانی صحبت میكنن.من هم خوشحال ازاینطرف گفتم سلام من تازه اومدم،اونها هم سلام ،یكیشون گفت من دانشگاه فلان درس میخونم ودوستم ازفلان ایالت اومده..كه قطار رسید ومن موندم وجمله اینكه من اینجا تنهام وواقعااحتیاج به كمك یك ایرانی دارم تا با محیط اینجا بیشتراشنا بشم:(درعوض بازامروز دیدم یك خانواده سمت من ایستادن ودارن باهم فارسی حرف میزنن،باز پریدم وسط وگفتم سلام ،من دوهفته هست كه رسیدم اینجا وتازه واردم وهنوزموفق به گرفتن خونه نشدم،هی گفتن اخی اخی بعدهم گفتن خوبه شوهرت داره میاد وخداحافظی كردن ورفتن:(فكر كنم اصلا نشه روكمك ایرانیهای غریبه حساب بازكرد.خوبه حالا دایی خودم اون سرامریكاهست ك اخرسرهم ازكردیتش برای اجاره خونه دارم استفاده میكنم.یكی دوتا فامیل دورهم ایالتهای دیگه داریم كه یكیشون هردفعه زنگ میزنه واحوال میپرسه.خب دیگه بریم سریك بحث  دیگه 

كمی هم ازقبمتها بگم.هزینه هرباراستفاده ازمترو یا اتوبوس٢/٥دلار.البته میشه برای یكماه بدون محدودیت استفاده گرفت١١٢دلار.اب معدنی كوچیك یك دلار.هربرش پیتزا١-٣دلار،یك دلاریش فقط سس گوجه هست وپنیر كه البته طرفدارهم داره.برشهاش بزرگه واكثرا یكی یا دوبرش بیشترنمیگیرن.بیگ مك بامخلفاتش شامل سیب زمینی ونوشابه٧ دلار.بقیه چیزها را هم یادم نمیاد،فقط میدونم لوازم بهداشتی وارایشی وحتی لباس وكفش مارك ازایران ارزونتره وبعضی چیزهامثل خدمات ارایشگاه وناخن وحشتناك گرون،مثلا كوتاهی موی اقایون٢٠دلار.راستی هزینه دانشگاه من برای یك ترم١٤٠٠٠شدوهمونه كه اشكمون رادراورده،خلاصه بچه فقط اگه بچه پولداریدبه تحصیل بدون فاندتوامریكا فكركنیدوگرنه بشینیدزبان بخونید كه اینجا هیچ خبری نیست:)


 


 


نوشته شده در : سه شنبه 1 مهر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic