باید اماده بشم.باید.
سالها بود صحنه رفتنم را تو ذهنم بازی میکردم.خداحافظی از همه چیز و همه کس.شیرین و تلخ در کنار هم.حالا اون روزها اومده و میبینم حس واقعی چیز دیگه ای هست.شاید هم علت بزرگش محدودیت زمانی باشه که دارم.اونقدر این زمان کوتاهه که همه حسها را از دم جارو کرده و بجاش یک حجم توخالی باقی گذوشته.حجمی که بی شباهت به حس پوچی نیست.بله دوستان حس پوچی.به خودت میگی حالا رفتی اونطرف که چی.بعد میبینی حتی نمیدونی اگه قرار باشه اینجا هم بمونی چی میشه و این میشه حس پوچ ویک وحشت خالص و ترس عظیم که همچون سیاهچالی تمام قدرت فکر و عمل را ازت میگیره..................اره این حسهای من و راستینه...................ترس و هراس نه بخاطر حجم زیاد کارها و نه بخاطرارتباط برقرار کردن با زبان انگلیسی .ترس از تغییر.خود خود تغییر..............شاید هم بدلیل اگاهی باشه که میدونی قراره این تغییر چطور باشه...............
از دست دادن ارامش خانه .شبها که روی مبل لم میدیم و من تلویزیون میبینم و راستین تونت میچرخه............ارامش.خونه.مبل.تخت.وهمه وسایل این خونه............
دوستان وقت ندارم زیاد بنویسم.اما تونستم تا حدی خودم را جمع و جور کنم و واقعیت را قبول کنم.واقعیت اینه که من یکشنبه اول سپتامبر پرواز دارم.به تنهایی و راستین برای تمام کردن کارها میمونه.دوست شیرین و بامزه امان سیلوئت پیشنهادداده بود که بریم و چندماه دیگه برای تمام کردن کارها برگردیم.متاسفانه اکثر ویزاهای دانشجویی سینگل یا یک طرف ورود هستند،پاس را دادیم برای پیک اپ.یعنی توسط شرکنی فرستادیم که بقول یک دوست دیگه خوشگلترین ویزای دنیا توش بخوره.ویزایی که فقط یکبار تا پایان تحصیل اعتبار داره.وتواین مدت ما حق برگشت نداریم.اگه هم بدلایلی برگشتیم باز هم باید پروسه طولانی مصاحبه و کلیرنس و نگرانیهاش را طی کنیم که معلوم نیست دفعه بعد مثبت باشه .(برام ارزو کنید باز هم دنیا بهمون لبخند بزنه و ویزا مولتی بشه که بهمون اجازه چندبار ورود را میده)
راستی از دیشب به این فکر افتادیم نکنه سفارت کشور اروپایی سری مدارک دومی که حاضر کرده بودیم را نفرستاده برا افیسر مربوطه.اون روز شلوغ بود و همینطور مدارک را گرفت؟؟؟؟؟حتی وقت نداریم پیگیری کنیم.خوبه نه!
خوب من دیگه جدی جدی باید برم.دسته بندی مدارک.دسته بندی لباسها.دسته بندی کتابها.ساعت 4 مشاوره (یک جلسه گرفتم بهمون کمک کنه)دکتر کودکان برای گواهی واکسیناسیون بچگی) و شب هم دارم میرم شهرستان........
دوهفته
اصلا اصلا فکرنمیکردم که دانشگاه با لیت ارایوال موافقت نکنه.دیروز که نامه دانشگاه اومد برق از سرم پرید.قراره من اینجا با احساساتم روراست باشم.قلبا خیلی خیلی خوشحالیم و قدرشناس این لحظات.اما فشار زیادی بخاطر حجم کارها رو دوشمونه.فکر کنید قراره دوهفته ای ماشین بفروشید.خونه رهن بدید و یک اسباب کشی کامل داشته باشید.وهزارتا کارخرده ریز دیگه .مثل ازمایش ودکتررفتن وکارهای دندانپزشکی و تکمیل واکسیناسیون و وکالتهای مختلف زدن .همین الان انقدر فکرم خسته شده که روجسمم هم تاثیر گذوشته و احساس کوفتگی وخستگی شدیدی میکنم.
اسمان خوشحال
شمارش معکوس
نمیدونید با چه عجله ای پست قبلی را نوشتم و این یکی را دارم مینویسم.من پنجشنبه بجای مسئول فنی عصرمون قرار بود تا ساعت 8 سرکاربرم.میدونید که چندسالی هست مدل فرنگی کار میکنم و پنجشنبه ها را اف میکنم.....خوشبختانه صبح ساعت 11 ویزا رسیدوتا شب از خوشحالی دیگه نمیتونستم سرجام بند بشم.عصر هم راستین یکسر اومد وکیک اورد وبدین ترتیب پنجشنبه اخرین روز کاری من تو ایران شد.براتون بگم که پیش خودمون حساب کردیم که لیت میگیریم و اواسط شهریور میریم و تا اونموقع میتونیم حاضر بشیم.تاااااااااااااااا دوساعت پیش که جواب نامه از دانشگاه اومدکه حتی یکروز دیرتر از 3 سپتامبر نمیتونید بیایید.تا قبلش روی مبل دراز کشیده بودم ولی یکهو مثل فشنگ پریدم سرکارامون.بنده خدا راستین که استعفا را گذوشته روی مییز و پریده بیرون.البته بهش گفتند حداقل روزی چند ساعت باید بره سرکار چون کارش را کس دیگه ای نمیتونه انجام بده.اینقدر استرس گرفتم که حتی نمیتونم تمرکز کنم چه کاری را اول باید انجام بدم وتوالویته.حالا دوباره منتظریم ببینیم میشه راستین دوهفته دیرتر بیاد یا اونهم باید سر 3سپتامبر اونجا باشه.بلیط نگرفتیم و منتظر خبریم.بلیطها بخاطر های سیزن بودن بشدت گرون شدن.بازار ماشین خوابیده و دوهفته ای وسیله فروختن و خونه را اجاره دادن چطور ممکنه؟خلاصه پست بلند هم سرهمین قضیه به یک پست کوتاه تبدیل شد.
هوووووووووورررررررررررررررراااااااا
هووووووووورااااا هوووووورررررااااا هوووووووورااااا
پنجشنبه 23 مرداد16 جولای ساعت 11:04 ویزای من اومد.چنددقیقه قبلش سایت را چک کرده بودم که همچنان تحت بررسی میزد.دیدم یک نامه اومده بیخیال نامه را باز کردم که دیدم بله نامه از سفارت هست.حتی نخوندمش چیه.سریع پریدم بیرون از دا*روخانه تا به راستین زنگ بزنم.راستین که بینهایت خوشحال شد.خود من هم از خوشحالی گیج ومنگ بودم.راستین که خبرراشنید گفت حقیقتش من یک خبر دیگه داشتم که گذاشته بودم جمعه با کلی اماده سازی بهت بگم.وووووو امروز صبح از سفارت کشور اروپایی زنگ زدن و گفتن بخاطر سابقه کارم پروندم را ریجکت کردن.راستین این خبررا که داد من دیگه بغض کردم و هیچی نمیتونستم بگم .اونهم از اونطرف که عزیزم تو که ویزای امریکات اومده دیگه چرا ناراحتی!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه شادی و ناراحتی قاطی پاتی شده بود.از یکطرف مشنگ بودم و از طرف دیگه واقعا بخاطر اروپا ناراحت و عصبانی.اون عکس کاکتوس هم که پاک شد بخاطر همین خبربود!
خیلی ناراحت شدم.میدونید شنیده بودم که این کشور اروپایی جهان اولی خیلی بهم ریخته و بی قانونن.اما سرپرونده خودم باورم شد.پارسال یکی از بچه های داروسازی از دانشگاه خودم که رفته بود بعد از شش ماه برگشت .مثال میزد میگفت مثلا میری بانک.کارمند بانک یک قانون میگه اونوقت نفر بغلیش هیچی نمیدونه و دقیقا یک چیز دیگه میگه.چندتا مثال دیگه هم زدکه چون الان دقیقا یادم نمیاد بیخیال.اما واضحتر از اون همین پرونده خودم که دقیقا چون افیسر اطلاعی از نحوه سابقه کاری د/NB/KAروسازها نداره اولش ترجمه برگه تشخیص صلاحیتی که خوددانشگاه سابقمون را مینویسه رد کرد.بعد هم با اینکه من تموم سابقه کارم را از بین الملل دانشگاه گرفتم واز تک تک داروخانه هایی هم که کارمیکردم نامه گرفتم باز هم قبول نکرده.من نمیدونم بقیه دا*روسازها چی ارائه میدن؟!اخه رسمیتر از دانشگاه کجا میتونه باشه.خلاصه خوشبختانه ویزا امریکا اومده و گرنه حتما حتما حتما تا تا اخرش میرفتم.خلاصه ناراحتم وعصبانی از دست افیسر خنگ اروپایی که نمیتونم اشتباهش را بهش ثابت کنم و بایدبگیم اکی و پرونده را بگیریم وخداحافظ.
امااااااااااااااااااااااااخوشحالیم و خوشحال وخوشحال .
کوتاه
این بلاتکلیفی با عث شده از لحاظ انرژی به پایینترین سطح انرژی برسم.اونقدراحساس خستگی مفرط میکنم و بیحوصله ام که حتی ترجیح میدم به این ترم نرسم.(یکی اومده میپرسه کجا میتونم ناس تهیه کنم.حالا دیدم سراغ شربت متادون را میگیرن اما ناسسسس !!!!!!!!!یا ابرفرض باورکنید کلی خندیدم) خوب فهمیدید که دارو*خانه ام.بله امروزبجای مسئول فنی عصرمون اومدم وتا ساعت 8 شب سرکارم.حدود 11 ساعت. من ازاول فرنگی عمل کردم و پنجشنبه ها را سرکارنمیرفتم تا دوروز تعطیل اخرهفته داشته باشم.رشته کلام پرید واصلا موودم عوض شد.
خوب داشتم میگفتم تاحالا شده بشدت هم یک چیزی را بخواهید و هم نخواهید.شده وضعیت من.هم دلم میخواد زودتر ویزام بیاد و برم و سروسامون پیداکنم.هم حس و حال تغییر و بدو بدو راندارم و بدم نمیاد یک مدت دیگه ای ایران باشم.البته انوقت همه پستهام تکراری میشه وهمین حال و هوا را داره و احتمالا خواننده ای که شماباشید هم ترجیح بده اینجا را نخونه و بذاره بره.چه بد.اما خوب من اسمانم واین هم حس و حال اینروزهای زندگیمه و امیدوارم شما هم من را تحمل کنید
هی هی هی
راستش نمیدونم چی بنویسم اصلا نمیدونم قبلا چطوری موضوع پیدا میکردم وپست میگذاشتم.همه چی تکراری ودرحالت انتظار برای پایان ماه یا حداکثر دهه اول شهریور هست.خوب مثل همیشه دارم سرکار میرم و همین الان هم مطابق معمول لابلای نسخه ها پست میگذارم و مشاوره میدم.جالبه الان کلی یک مشاوره دادم.طرف برمیگرده به پسری که رفته از قفسه دارو برداشته و اورده میگه متشکرم اقای دکتر.بعد رو میکنه به من که لیبل دکتر دارو*ساز هم دارم میگه تشکر خانم.حالا نه اینکه فقط این یک مورد باشه!نه درواقع از هر ده مورد هفت مورد به پرسنل مرد دکتر میگن و به من خانم !واله فکرنمیکنم به ظاهر هم ربط داشته باشه.چون این اتفاق در مورد اکثردارو*سازهای خانم می افته .مثلا خانم دکتر شیفت عصر از این قضیه شاکی بود میگفت میخوام بدم یک لیبل بزرگ بسازن دکتر داروساز.خندیدم گفتم بیخیال چون درعمل هیچ فرقی نمیکنه و من هم که لیبل دارم همچنان خانم و خانمی و عزیزم و دخترم و هزارتا لقب دیگه صدا میشم الا لقب اصلی. من که موندم با این فرهنگ مردم که ترجیح میدن تو محیطی که هم خانم هم اقا هست.اقا را دکتر میدونن
خوب برگردیم سر زندگی. هیچ خبری نیست.مردم فرت وفرت دارن کلیر میشن اما فعلا برای من خبری نیست.البته تقریبا میدونم میاد اما اونقدر دیر که فقط میشه عذاب الیم.خوب خودبخود من هم همه برنامم داره روی نیومدن تنظیم میشه.این هفته که کار .هفته دیگه به اصرار دندونپزشکم اول هفته شهرستان برای تمام کردن کار دندون.باز تهران تا اخر هفته و از هفته بعد که شهریور هم شروع میشه عاطل و باطل و احتمالا دوباره شهرستان بخصوص که نزدیک سالگرد برادرم هم هست و بهتره کنار مادروپدرم باشم.تا اونموقع اگه خبری از ویزا نشه باید نامه نگاریهای دیفر وتمدید ویزای راستین را انجام بدم.بعدا هم برای بقیش تصمیم میگیرم و برنامه میریزم.
همین والسلام
پادرهوا
راستش حرف بیشتری از پست پیش ندارم.اما نمیخوام هم بگم روزهای سختی را میگذرونم.درواقع بسیار زیاد قدردان اینروزها هستم.مسیر طولانی را برای رسیدن به اینروزها طی کردم.مسیری که شما شاهد یکسالش بودید.پس پادرهوا خوشحالم.البته اگه خبری از ویزای راستین نبود احتمالا الان بشدت ترسیده بودم ونگران بودم اما ویزای اون یکجور دلگرمی خوبی برای امدن ویزای من هست.
نمیدونم چی بگم.دوهفته تا اخر مرداد بیشتر نمونده ومن روزهای اخر کارم را تو این دا*روخانه میگذرونم.هرچند ترک اینجا خودخواسته هست امابهرحال جداشدن از محیط قدیمی و شروع در جای دیگه سخته.حتی نمیدونم کجا مشغول کار بشم.دا*روخانه یا شرکتهای دارویی بعنوان ویزیتور؟.شاید اگه موندگار بودم رگولاتوری شرکتهای واردات دارویی میتونست گزینه خوبی باشه امابرای برنامه کوتاه مدت فکرکنم همین دا*روخانه یا ویزیتوری مناسبتر باشه.هرچند ویزیتوری بین داروسازها محبوب نیست وشغل سطح پایینی حساب میشه اما ساعت کاریش دست خودمونه.از طرفی خبری ازدانشگاه و اعلام مجوز نیست و من همچنان تو نوبت تاسیس دا*روخانه هستم.(یکی دیگه از اشتباههای من).که الان هم چاره ای جر ادامه مسیر ندارم.(لعنتی)خیلی خوب برگردیم سر گزینه های الانم .شاید هم یکماهی برم قائم مقام دارو*خانه شهرستان کار کنم.اما مطمئن نیستم. حرف و نقل فامیل یابهتره بگم خاله های بامحبت عزیز خارج از عادت و تحمل من هست.البته بدم نمیاد یکمدت کوتاه در کنار پدرومادرم باشم.شیرینی در کنار تلخی.اصلا از کجا معلوم بتونم در عرض این دوهفته کار پیدا کنم!
ازطرفی کلیرشدن بچه های منتظر تو این یکهفته سرعت خیلی خیلی بیشتری گرفته.روزی نیست که چند نفر کلیر نشن.یک احتمال قوی هم هست که تو همین یکهفته ما هم کلیر بشیم.اماده شدن تو این فرصت کم..........احتمالا اونوقت باید لیت ارایوال بگیریم که من اصلا نمیخوام.میدونم تو روزهای اول دانشگاه قرار نیست اتفاق خاصی بیافتداما بموقع همراه با بقیه بچه ها سر جلسه معارفه و شروع کلاسها رفتن یک اعتمادبه نفس خوبی میده که وقتی چند جلسه دیرتر بری خبری ازش نیست و بجاش حس غریبگی میکنی و با شخصیت من احتمالا تا اخرترم باقی میمونه.شاید هم برخلاف خواستمون من زودتر برم و راستین بمونه تا کارها را تموم کنه و بعدا بیاد.البته ترجیح میدیم بزرگترین تجربه زندگیمون مشترک باشه.
پسرعموم از المان اومده و فردا مهمون منه.چهارشنبه بردمش کاخ سعداباد و شب هم دربند.فعلا شماله و فردا بازهم قراره مرخصی بگیرم و ببرمش تهران گردی.اما نمیدونم کجا.پیشنهادتون چیه؟
خلاصه من هستم و این فکرها و اینروزها
نیومده
رو در یخچال دوبرگ کاغذه که کارهایی که باید قبل رفتن انجام بشه لیست شده.کارهای مربوط به شش هفته قبل رفتن بترتیب هفته ها والویت.
فکرمیکردم تکلیفم خیلی زودترمعلوم بشه.خیلی خیلی زودتر.شروع کلاسهای من 3sepهست که میشه 12 شهریور.پیش خودم حساب کرده بودم برای اول شهریور بلیط میگیریم که فرصت کافی برای گرفتن خونه و تجهیزش داشته باشیم.اما الان وسط مرداده و هنوز خبری نیست.دوستم به شوخی میگه بنده خدا همسرت تاحالا پاسوز تو وگیر شانس تو بوده چون اینبار که پروندتون از هم جداشده ده روزه ویزاش صادرشده:))
جالبه که بدونید چند هفته ای هست سیستم صدور ویزای امر*یکا مشکل پیدا کرده و بقولی خیلی down کار میکنه.تقریبا در حد نصف.این خرابی و اشکال سراسری هست و در سفارتهای ترکیه و ارمنستان هم این مشکل وجوددارد وفقط مربوط به دبی نیست.خلاصه کلی داد بچه های فروم را دراورده بود.ظاهرا قرار بود تا اخر هفته پیش مشکل رفع شده باشه که تعدادی هم اپدیت تو پنجشنبه و جمعه داشتیم اما فعلا برای من هیچ اتفاقی نیافتاده.جالبتر این که جدیدا جواب نامه ها را هم نمیدن.من خودم دوتا نامه فرستادم که بی جواب مونده.
بهرحال پیش خودمون حساب کردیم اگه تا اخر این هفته ویزا بیاد میریم واگه هفته دیگه بیاد شاید بریم و گرنه بهتره که دیفر کنیم و برای ترم بعد بریم.نمیتونم بگم این وضعیت خیلی ناراحتم میکنه.نه.تا حد زیادی اماده هستیم.اما کمی سخته.درواقع تو این چندماه تاخیر کارخاص و برنامه خاصی نداریم.احتمالا کلاس زبان بریم و رو زبانمون بیشتر کار کنیم.راستین هم قصد داره دوره های تخصصی کامپیوتر بره و مهارتش را کامل کنه.شاید بدرد بخوره.
اینروزها شور و اشتیاق اولیمون پریده.ارومیم و در سکوت منتظریم.از امروز بجای چک کردن چندباره میل باکس اگهی های کار را نگاه میکنم.کم کم در جواب کسانی که از تاریخ رفتمون میپرسن باید بگیم چند ماه دیگه و ترس کوچکی خاطره کانادا را زنده میکنه و ماههایی که هرگز نیومد.
دیدنیهای دبی
اینبار دفعه سوم بود که میرفتیم دبی.دفعه اول با دوستهامون رفتیم، یک زوج که من دوستشون داشتم اما بشدت باهم اختلاف داشتندو اخرسر هم طلاق گرفتند.خوب قرار نیست راجع به اونها حرف بزنم.دفعه اول به پیشنهاد دوستهامون رفتیم هتل سه ستاره،دفعه دوم هتل چهارستاره و اینبار هتل پنج ستاره.حالا اینکه من از ستاره ها میگم ،دلیل دارم.اول از همه معتقدم مسافرت خارج از کشور با داخل خیلی فرق داره.درواقع تفاوت فرهنگ و دولت باعث شکل گرفتن نوع دیگه ای از زندگی میشه که تجربه اش شیرین و متفاوت و جالبه.پس اگه اهل مسافرت هستید و هرسال سفر کیش و مشهد وشمال میرید حتما باکمی پس انداز این نوع سفر را هم تجربه کنید.بهتره بدونیداکثرهتلهای سه ستاره و حتی دوستاره تاپ درست مثل هتلهای کشور خودمون هستند.من خودم دوستانی را میشناسم که سالی چندین سفر داخلی میرن و همیشه طوری در مورد سفر خارجی فکرمیکنن که انگار فقط برای از ما بهتران هست.نه دوست عزیز سفر خارجی هم امکانپذیره اگه یکی دوسالی از سفر داخلی چشم بپوشید و البته کمی هم پس انداز لازمه. میمونه ستاره هتلهای دیگه وکسانی که بین اقامت در هتل چهارستاره یا پنج ستاره مرددند.مسلما هرچی ستاره بالاتر میره شما سرویس و خدمات بیشتری دریافت میکنیداما شاید بد نباشه بدونید دراخربا یک ستاره بیشتر کلی از هزینه ها را صرفه جویی میکنید ودراخر هم از اقامت در هتلی بمراتب بهتر لذت میبرید. مثلا هزینه تاکسی در دبی خیلی سنگین هست اما هتلهای پنج ستاره سرویسهای رفت و برگشت منظم به اکثر مراکز تجاری و تفریحی دارند.این سرویسها درهتل ما هردوساعت یکبار بود که با وجود اونها عملا ما از تاکسی استفاده نکردیم .بغیر از اون استفاده از ساحل وپارک ابی دبی برای ما مجانی بود. که ما هم نهایت استفاده را کردیم و دوبار رفتیم پارک ابی و یکبار هم دریای شفاف و بسیار تمیز دبی(ای کاش بیشتر رفته بودیم)والبته استفاده از ساحل اختصاصی وبسیار زیبای هتل ساحلی جمیرا.خوب شاید بد نباشه برای روشن شدن یکم از قیمتها بگم.مثلا قیمت بلیط پارک ابی نفری 275 درهم هست چیزی معادل دویست هزارو خورده ای و از اونجا که سفر به دبی بدون رفتن به این پارک ابی تکمیل نمیشه واین پارک هم از مرکز شهر خیلی دوره حساب کنید که چقدر ستاره هتل میتونه به نفعتون باشه.
واما مراکز خریدی که بهتره در سفر به دبی ببینید.سیتی سنتر یکی از مراکز خرید معروف دبی هست وهاپراستار دبی هم تو این مرکز خریده قیمتهای خرید تو هایپراستار مناسبتر و ارزونتر از فروشگاههای برند هست.شاید تا قبل از اینکه توی تهران هم هایپراستار بزنن دیدن این مرکز خرید خارج از لطف نبوداما حالا باوجود هایپردرتهران من باالشخصه توصیه میکنم وقتتون را برای گشت و گذار تو مراکز خرید دیگه صرف کنید.و از دیدن هایپر صرفنظر کنید.البته مثل همه مراکز خرید خود سیتی سنتر هم بزرگ و دیدنی ومالامال از فروشگاههای برند هست.
مرکز خرید امارات هم یکی از مراکز خرید دیدنی این شهره که از دور شکل خاص این مرکز بخاطر پیست اسکیش جلب توجه میکنه.بله درست شنیدید توی این مرکز شما میتونید تجربه اسکی تو فضای بسته را تجربه کنید.یادرحالی که لباس خنکی به تن دارید از پشت شیشه ادمهایی راکه با کاپشنهای کلفت توی برف اسکی میکنن یا راه میرن را ببینید و چندتا عکس یادگاری بیاندازید.
از مراکز خرید دیدنی میشه مرکز خرید دبی را هم نام برد.این مرکز خرید بخاطر اکواریوم بزرگ ودیدنیش معروفه.اما اگه قبلا از اکواریوم کوالالامپور در مالزی دیدن کردید میتونید از رفتن به این مرکز خرید صرفنظر کنید.این مرکز خرید اکواریوم خیلی بزرگی داره که تماشای انواع ماهیها و کوسه های بزرگ و سفره ماهیها برای همه ازاد ورایگانه.البته جلوی اکواریوم بلیط هم میفروشن برای بازدید از داخل محوطه.که توصیه میکنم بهیچ عنوان و بهیچ عنوان کلاه سرتون نره و این بلیط را نخرید(ماسرمون کلاه رفت).درواقع داخل محوطه اثری از اکواریوم نیست و فقط چندتا حوض ماهی و قورباغه و خزنده برای بازدید گذاشتند که بهتره بجای دیدن این جک و جونورها از دیدن منظره بی مانند خود اکواریوم لذت ببرید
یکی دیگه از مراکز خیلی دیدنی دبی،مرکز خرید ابن البیتوته هست.این مرکز خرید به نسبت بقیه جاها خیلی از مرکز شهر دوره.اما بشدت دیدنیه که حتما حتما دیدن از این مرکز را نه برای خرید بلکه برای دیدن معماری بینظیرش تو سفرتون بگنجانید.تواین بازارشما میتونید از دکوراسیون چینی وایرانی ،مصری وهندی و بقیه کشورها لذت ببرید.البته ما اینبار به این مرکز خرید سر نزدیم اما قبلا رفته بودم که عکس از سفرهای قبلی است.
مرکز خرید بعدی وافی هست.شاید کمتر اسم این بازار را شنیده باشید چون اکثر برندهای بسیار گران تو این مرکزه .این مرکز خرید با مجسمه های ابوالهول و بقیه مجسمه های مصر در اندازه های بزرگ تزیین شده.پس اگه فرصت دارید دیدن این بازار مصری را هم از دست ندهید.
مرکز خرید مرکاتو از مراکز خرید کوچیک اما زیبایی هست که با نقاشیهایی ازمناظر ونیز تزیین شده.مرکز خرید کوچیکی هست که باز هم اگه وقت اضافه داشتید دیدنش را بهتون توصیه میکنم.
مرکز خرید جمیرا از جمله بازارهای زیبای دبی هست.این مرکز به هتل العرب و پارک ابی خیلی نزدیکه و اکثر تورهای گردشگری شما را به دیدن این بازار میبرن.تو این بازار خبری از مارکها معروف و خرید نیست اما شکل و شمایل چوبی بازار و محوطه سبز دیدنیش بسیاز زیبا هست.حتی امکان قایقرانی هم وجود دارد که ما تاحالا فرصت نکردیم بریم اما فکرمیکنم باید تجربه خیلی خوبی باشه.
قابل توجه کسانی که عاشق و طرفدار مارک لوازم خونه و اشپزخانه IKEA هستن.شعبه بزرگی از این برند را میتونن تو مرکز خرید فستیوال سیتی پیدا کنین.
دراگن یکی از بازارهای بزرگ دبی هست که هم خیلی خیلی ازشهر دوره و هم اینکه بازارش اصلا دیدنی نیست.نرید دوستان .نرید.البته ناگفته نماند تو ورودی این بازار تابلوهای بسیار زیبای نقاشی را به قیمت تقریبا مفت میفروشن.
ساحل ودریا را اصلا فراموش نکنید.رفتن توی دریای شفاف وتمیز دبی با هیچ دریایی قابل مقایسه نیست.دبی دوتا ساحل عمومی داره.جمیرا و المنظر.ساحل جمیرا شلوغتره که قشرهیز هندی ترجیح میدن از این ساحل استفاده کنن وتوالمنظراروپاییها را میتونید پیدا کنید.خوشبختانه اینبار ما از ساحل اختصاصی جمیرا و هتل العرب استفاده کردیم که شنا در نزدیکی العرب واقعا حس دیگه ای داره:)
ودراخر پارک ابی یا وایلد وادی(شاید هم وایلد بادی)فقط میتونم بگمپارک ابی یعنی نشستن تو تیوپ و شناورشدن روی اب و با فشار اب سرسره سواری کردن و هیجان و خندیدن وخندیدن
دوستان فعلا این رابخونید تا شب برسم خونه و براتون عکس اپلود کنم
دایره زندگی وعدد 60من
همه ما تعریقی از رضایت و ایده ال خودمون داریم.گاهی این ایده ال رنگ خیال بخودش میگیره و مارااز واقعیت دور میکنه.اما خیلیها هم هستند که دقیقا میدونن چی میخوان و دوست دارن 5 سال ایندشون چه شکلی باشه و خودشون را تو اون شرایط وتو اون موقعیت مجسم میکنن ،درواقع این افراد برای هرسالشون هدفی مشخص میکنن و تمام سعیشون را میکنن که بهش برسن.منتها چیزی که خیلی مهمه بهش توجه کنیم این هست که یک هدف کافی نیست.چون انسان تک بعدی نیست.درواقع شخصیت ما اگه فقط توی یک بخش رشد کنه و به مطلوبش هم برسه بازهم احساس رضایت کامل نمیکنه چون بخشهای دیگه وجودش سرکوب شده اند یا به اندازه مطلوب رشد نکرده اند.رسم خوبی که اخرهای سال بین وبلاگنویسها باب شده ارزیابی عملکرد سال قبل هست و تعیین ارزوها و خواسته های سال بعد.بعضی نادانسته و بعضی دانسته تمام ابعاد زندگیشون را درنظر میگیرن.بعضی هم با وجود اگاهی به نقصهای شخصیتشون ترجیح میدن یا اونرا ندید بگیرن یا برای اینده و زمان نامعلوم فردا موکول کنن
باید اعتراف کنم من هم مثل اکثر ادمها اعتدال را رعایت نکردم.بعضی جنبه ها و بخشهای زندگیم را قوت بخشیدم و بعضی دیگه را بحال خود رها کردم.بعضیها به نمره کامل نزدیک شده اند و بعضی درحد نمره دو از ده باقی موندن.البته مثل هرادم دیگه ای دوست دارم اون جنبه ها را هم قوی کنم و ازبودنشون لذت ببرم اما یا بخاطر تنبلی یا بلد نبودن راه و چاه بحال خودشون رها شدن وبه بعد و شرایط دیگه و هزار بهونه با ربط و بی ربط دیگه موکول شدن.البته نمیشه گفت با ربطها اصلا نقشی تو قضیه ندارد اما بنظر من برای هرچیزی راهی هست یا باید راهی ساخت .پس اگه توی یک مسیر دیوار پشت دیوار جلوت قد کشیده نباید ایستاد و گله از زمین و زمان کرد یا زانوی غم بغل کرد و با چشم گریون و حسرت ویا خشم به دیوار چشم دوخت و یا اصلا پشت به دیوار کرد و وجود اونرا ندید گرفت.بلکه باید با چنگ و دندون از دیوار بالا رفت یا انقدر کنکاش کرد که (هه هه هه برای مریض دستور زدم نصف راه....نگران نباشید اصلاح شد نصف صبح)راه ومسیر دیگه ای برای رسیدن به هدف پیدا کرد.چون اعتقاددارم بیشتر از یک مسیر برای رسیدن به هدف هست اما از طرفی هم معتقدم نباید هدف را فراموش کرد و به جعل هدف بجای اصل قانع شد یا اصلا هدف را گم کرد و هدف دیگه ای تراشید .البته با عوض کردن هدف بصورت اگاهانه مخالفتی ندارم.حتی فکرمیکنم ما ادمها بمرور زمان تا حدی عوض میشیم و شاید دیگه هدف قبلی هدف واقعیمون نباشه وهدفمون بزرگتر بشه یا جنسش تغییر کنه اما با کوچک کردن هدف مخالفم.چون بنظرم این همون قبول کردن جعل و تقلبی بجای اصل هست.خوب داشتم میگفتم تک بعدی بودن خوب نیست و باید همه جنبه های ادمی رشد کنه و برای اینکه بدقت همه این خصوصیات لحاظ بشه بد نیست اونرا روی کاغذ بیاریم و بریم سراغ حساب و کتاب
شاید خیلی از شما که اینجایید با وبلاگ زیبا و مفید فرمولساز اشنا باشید.یکی از پستهای بسیار زیباش که به من کمک میکنه تا خودم را بهتر بشناسم و بتونم رو بقیه ابعاد زندگیم کار کنم این پست هست
درواقع همینطور که دیدید فرمولسازعزیز جنبه های زندگی را به 5 دسته بزرگ تقسیم کرده.عشق و صمیمیت-خودشکوفایی-ازادی-تفریح و امنیت و البته فرمولی جون هرکدوم از این بخشها را هم بخوبی و زیبایی تعریف کرده:
عشق و صمیمیت را همان احساس عشق و مهرورزی تعریف کرده.رابطه ای که با جنس مخالف ،خانواده و دوستان داریم .میزان عشقی که میگیریم و میدهیم.
خودشکوفایی و قدرت را بمعنی دستیابی به هدف و پیشرفت معنی کرده،میزان موفقیت و اعتماد به توانایی،احساس افتخار یا الگو بودن،حس رقابت ،کنترل اوضاع همه از نشونه های این گروه هستند.
گروه سوم را هم فرمولی عزیز اینطور تعریف کرده:امنیت یعنی میزان احتیاط در کارها.امور مربوط به حساب بانکی و دخل وخرج،اینکه کلا چقدر ادم محتاطی هستیم.شغل دائمی و حقوق ثابت و نظم و ترتیب همه تو این گروه جا میگیره
ازادی هم بحش دیگه ای از فرمول دایره ای فرمولساز هست.همینطور که از تعریفش مشخصه.محدود و مجبورنبودن.ازادی عمل در تصمیم گیری و اقدام،تصمیم گیری بدون ترس و واهمه و حق انتخابهای متعدد جز این گروه هست.
واخری تفریح وسرگرمی و بازی .اینکه چقدر وقتمون به بازی و تفریح و خنده میگذره.کلا شوخ طبعی و اینکه چقدر دیگران را میخندانیم و چقدر تفریح میکنیم و حتی تنوع طلبی همه به این گروه برمیگرده.
به هرقسمت میتونید از1تا 20 یا براساس درصد نمره بدید .من خودم از 1-20 راترجیح میدم.ازطرفی فرمولی عزیز میگه اگه دوست داریدهر بخش را به بخشهای کوچکتری تقسیم کنید باید این کار را برای هرکدوم از این پنج گروه انجام بدیدو انهم بصورت مساوی.مثلا میتونید 3-4 زیر مجموعه برای هرکدوم از گروهها درنظر بگیرید
خلاصه برای رسم دقیق دایره زندگیتون حتما برید سراغ پست فرمولی
حالا میمونه من و دایره خودم.هرچند فکر میکنم چون متاهل هستم یکجورهایی دایره من و همسرم باید با هم کشیده بشه.شاید هم مثل یکی از درسهای مثلثات دوتا دایره Aو B که تو بخشCمشترکند.یا شاید هم باید از شکل دایره به یک شکل دیگه تغییرش بدهیم.یا دوتا دایره روی هم بکشیم........(من که چیزی بذهنم نمیرسه پس شما پیشنهاد بدید)
میمونه نمره دهی به بخشهای مختلف وگفتن نمیدونم نمیدونم ، یابنوعی اسم این وبلاگ (من ومن)
من بخش عشق وصمیمت را به سه قسمت مساوی تقسیم کردم 7-5-2=14 خوب 7 کامل برای همسر وبعدی برای خانواده و بعدی برای دوستانی هست که متاسفانه وجود ندارن.بخش ضعیف هم که معلومه :کمبود دوست صمیمی
بخش خودشکوفایی را هم به سه قسمت پیشرفت درسی و زبان وکاری تقسیم میکنم 7-3 -1=11بخش ضعیف هم اینه که تو قسمت کار هیچ پیشرفتی نکردم
بخش تفریح که به سه قسمت شادبودن و تفریحات دونفره و معاشرت تقسیم کردم به اونهم 4-6-2=12 میدم باز بخش معاشرت با دوستان حفره خالی هست که باید پربشه
بخش امنیت که من رضایت مالی را بهش اضافه کردم یکجورهایی تحت تاثیر پیشرفت کاری قرار میگیره ونمیدونم چطور تعریفش کنم و بهش نمره بدم شاید بشه به گروههای دخل و خرج ودرامد و رضایت کاری تقسیمش کرد4-3-2=9 که ازقرار باید حسابی روش کار کرد اما نمیدونم این که شرایط کاری یا به اصطلاح تاسیس دارو*خانه را از اختیار خودم دراوردم و رفتم تو نوبت دانشگاه کار درستی بوده یا نه.بهرحال تواین شرایط بهتر از این نمیشه.امااین شرایط واقعا مناسب و مطلوب نیست
درمورد بخش ازادی هم اصلا تعریف خاصی ندارم،درواقع هیچوقت مقوله ای نبوده که حسش کرده باشم.شاید بهتره به سه بخش تصمیم وزندگی و ازادی مالی تقسیمش کنم اما این ازادی مالی رابطه مستقیم با بخش پیشرفت کاری ومالی داره که بشدت ازش ناراضیم 7-5-2=14
حالا با این تقسیم بندی ونمره دهی سوالی برام ایجادشده.اینکه من همیشه بخش دوستی و معاشرت را برای خودش یگ گروه درنظر میگرفتم که از بیست هم نمره 5 میدادم وبشدت بابت این بخش ناراحت بودم واحساس ضعف میکردم اما حالا که رفته توی یک گروه دیگه نمره اش بالاترین نمره هم حساب میشه والان من بین حسم و این نمره خوب گیج شدم که امیدوارم دوستان بخصوص فرمولی عزیزم کمکم کنن بدونم باید به کدوم اعتمادکنم
بخش امنیت و رضایت که من تعریفی مالی ازش کردم هم بشدت خرابه ولی فعلا یکجورهایی از عهده من و راستین خارجه که امیدوارم با داشتن دا*روخانه درست بشه .
نمیدونم درسته که همه را باهم جمع کنم و ببینم چقدرربا ایده الم فاصله دارم یا نه .60 از 100 نمره کمیه نه؟من از خودم 70-75انتظار دارم.شاید هم درمقایسه با عدد سالهای قبلی عدد بدی نباشه البته عددی موجود نیست و امسال سال اول هست .شاید هم باید برای نمره دهی از اول هربخش را با سال پیش مقایسه میکردم که اینجورهم برام سخت وناشدنیه.شاید هم درستش اینه که هرسال با خودش مقایسه بشه. پس فعلا یک عدد 60 دارم ازاول مرداد 92تا مرداد93.