هوووووووووورررررررررررررررراااااااا
هووووووووورااااا هوووووورررررااااا هوووووووورااااا
پنجشنبه 23 مرداد16 جولای ساعت 11:04 ویزای من اومد.چنددقیقه قبلش سایت را چک کرده بودم که همچنان تحت بررسی میزد.دیدم یک نامه اومده بیخیال نامه را باز کردم که دیدم بله نامه از سفارت هست.حتی نخوندمش چیه.سریع پریدم بیرون از دا*روخانه تا به راستین زنگ بزنم.راستین که بینهایت خوشحال شد.خود من هم از خوشحالی گیج ومنگ بودم.راستین که خبرراشنید گفت حقیقتش من یک خبر دیگه داشتم که گذاشته بودم جمعه با کلی اماده سازی بهت بگم.وووووو امروز صبح از سفارت کشور اروپایی زنگ زدن و گفتن بخاطر سابقه کارم پروندم را ریجکت کردن.راستین این خبررا که داد من دیگه بغض کردم و هیچی نمیتونستم بگم .اونهم از اونطرف که عزیزم تو که ویزای امریکات اومده دیگه چرا ناراحتی!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه شادی و ناراحتی قاطی پاتی شده بود.از یکطرف مشنگ بودم و از طرف دیگه واقعا بخاطر اروپا ناراحت و عصبانی.اون عکس کاکتوس هم که پاک شد بخاطر همین خبربود!
خیلی ناراحت شدم.میدونید شنیده بودم که این کشور اروپایی جهان اولی خیلی بهم ریخته و بی قانونن.اما سرپرونده خودم باورم شد.پارسال یکی از بچه های داروسازی از دانشگاه خودم که رفته بود بعد از شش ماه برگشت .مثال میزد میگفت مثلا میری بانک.کارمند بانک یک قانون میگه اونوقت نفر بغلیش هیچی نمیدونه و دقیقا یک چیز دیگه میگه.چندتا مثال دیگه هم زدکه چون الان دقیقا یادم نمیاد بیخیال.اما واضحتر از اون همین پرونده خودم که دقیقا چون افیسر اطلاعی از نحوه سابقه کاری د/NB/KAروسازها نداره اولش ترجمه برگه تشخیص صلاحیتی که خوددانشگاه سابقمون را مینویسه رد کرد.بعد هم با اینکه من تموم سابقه کارم را از بین الملل دانشگاه گرفتم واز تک تک داروخانه هایی هم که کارمیکردم نامه گرفتم باز هم قبول نکرده.من نمیدونم بقیه دا*روسازها چی ارائه میدن؟!اخه رسمیتر از دانشگاه کجا میتونه باشه.خلاصه خوشبختانه ویزا امریکا اومده و گرنه حتما حتما حتما تا تا اخرش میرفتم.خلاصه ناراحتم وعصبانی از دست افیسر خنگ اروپایی که نمیتونم اشتباهش را بهش ثابت کنم و بایدبگیم اکی و پرونده را بگیریم وخداحافظ.
امااااااااااااااااااااااااخوشحالیم و خوشحال وخوشحال .
دیدنیهای دبی
اینبار دفعه سوم بود که میرفتیم دبی.دفعه اول با دوستهامون رفتیم، یک زوج که من دوستشون داشتم اما بشدت باهم اختلاف داشتندو اخرسر هم طلاق گرفتند.خوب قرار نیست راجع به اونها حرف بزنم.دفعه اول به پیشنهاد دوستهامون رفتیم هتل سه ستاره،دفعه دوم هتل چهارستاره و اینبار هتل پنج ستاره.حالا اینکه من از ستاره ها میگم ،دلیل دارم.اول از همه معتقدم مسافرت خارج از کشور با داخل خیلی فرق داره.درواقع تفاوت فرهنگ و دولت باعث شکل گرفتن نوع دیگه ای از زندگی میشه که تجربه اش شیرین و متفاوت و جالبه.پس اگه اهل مسافرت هستید و هرسال سفر کیش و مشهد وشمال میرید حتما باکمی پس انداز این نوع سفر را هم تجربه کنید.بهتره بدونیداکثرهتلهای سه ستاره و حتی دوستاره تاپ درست مثل هتلهای کشور خودمون هستند.من خودم دوستانی را میشناسم که سالی چندین سفر داخلی میرن و همیشه طوری در مورد سفر خارجی فکرمیکنن که انگار فقط برای از ما بهتران هست.نه دوست عزیز سفر خارجی هم امکانپذیره اگه یکی دوسالی از سفر داخلی چشم بپوشید و البته کمی هم پس انداز لازمه. میمونه ستاره هتلهای دیگه وکسانی که بین اقامت در هتل چهارستاره یا پنج ستاره مرددند.مسلما هرچی ستاره بالاتر میره شما سرویس و خدمات بیشتری دریافت میکنیداما شاید بد نباشه بدونید دراخربا یک ستاره بیشتر کلی از هزینه ها را صرفه جویی میکنید ودراخر هم از اقامت در هتلی بمراتب بهتر لذت میبرید. مثلا هزینه تاکسی در دبی خیلی سنگین هست اما هتلهای پنج ستاره سرویسهای رفت و برگشت منظم به اکثر مراکز تجاری و تفریحی دارند.این سرویسها درهتل ما هردوساعت یکبار بود که با وجود اونها عملا ما از تاکسی استفاده نکردیم .بغیر از اون استفاده از ساحل وپارک ابی دبی برای ما مجانی بود. که ما هم نهایت استفاده را کردیم و دوبار رفتیم پارک ابی و یکبار هم دریای شفاف و بسیار تمیز دبی(ای کاش بیشتر رفته بودیم)والبته استفاده از ساحل اختصاصی وبسیار زیبای هتل ساحلی جمیرا.خوب شاید بد نباشه برای روشن شدن یکم از قیمتها بگم.مثلا قیمت بلیط پارک ابی نفری 275 درهم هست چیزی معادل دویست هزارو خورده ای و از اونجا که سفر به دبی بدون رفتن به این پارک ابی تکمیل نمیشه واین پارک هم از مرکز شهر خیلی دوره حساب کنید که چقدر ستاره هتل میتونه به نفعتون باشه.
واما مراکز خریدی که بهتره در سفر به دبی ببینید.سیتی سنتر یکی از مراکز خرید معروف دبی هست وهاپراستار دبی هم تو این مرکز خریده قیمتهای خرید تو هایپراستار مناسبتر و ارزونتر از فروشگاههای برند هست.شاید تا قبل از اینکه توی تهران هم هایپراستار بزنن دیدن این مرکز خرید خارج از لطف نبوداما حالا باوجود هایپردرتهران من باالشخصه توصیه میکنم وقتتون را برای گشت و گذار تو مراکز خرید دیگه صرف کنید.و از دیدن هایپر صرفنظر کنید.البته مثل همه مراکز خرید خود سیتی سنتر هم بزرگ و دیدنی ومالامال از فروشگاههای برند هست.
مرکز خرید امارات هم یکی از مراکز خرید دیدنی این شهره که از دور شکل خاص این مرکز بخاطر پیست اسکیش جلب توجه میکنه.بله درست شنیدید توی این مرکز شما میتونید تجربه اسکی تو فضای بسته را تجربه کنید.یادرحالی که لباس خنکی به تن دارید از پشت شیشه ادمهایی راکه با کاپشنهای کلفت توی برف اسکی میکنن یا راه میرن را ببینید و چندتا عکس یادگاری بیاندازید.
از مراکز خرید دیدنی میشه مرکز خرید دبی را هم نام برد.این مرکز خرید بخاطر اکواریوم بزرگ ودیدنیش معروفه.اما اگه قبلا از اکواریوم کوالالامپور در مالزی دیدن کردید میتونید از رفتن به این مرکز خرید صرفنظر کنید.این مرکز خرید اکواریوم خیلی بزرگی داره که تماشای انواع ماهیها و کوسه های بزرگ و سفره ماهیها برای همه ازاد ورایگانه.البته جلوی اکواریوم بلیط هم میفروشن برای بازدید از داخل محوطه.که توصیه میکنم بهیچ عنوان و بهیچ عنوان کلاه سرتون نره و این بلیط را نخرید(ماسرمون کلاه رفت).درواقع داخل محوطه اثری از اکواریوم نیست و فقط چندتا حوض ماهی و قورباغه و خزنده برای بازدید گذاشتند که بهتره بجای دیدن این جک و جونورها از دیدن منظره بی مانند خود اکواریوم لذت ببرید
یکی دیگه از مراکز خیلی دیدنی دبی،مرکز خرید ابن البیتوته هست.این مرکز خرید به نسبت بقیه جاها خیلی از مرکز شهر دوره.اما بشدت دیدنیه که حتما حتما دیدن از این مرکز را نه برای خرید بلکه برای دیدن معماری بینظیرش تو سفرتون بگنجانید.تواین بازارشما میتونید از دکوراسیون چینی وایرانی ،مصری وهندی و بقیه کشورها لذت ببرید.البته ما اینبار به این مرکز خرید سر نزدیم اما قبلا رفته بودم که عکس از سفرهای قبلی است.
مرکز خرید بعدی وافی هست.شاید کمتر اسم این بازار را شنیده باشید چون اکثر برندهای بسیار گران تو این مرکزه .این مرکز خرید با مجسمه های ابوالهول و بقیه مجسمه های مصر در اندازه های بزرگ تزیین شده.پس اگه فرصت دارید دیدن این بازار مصری را هم از دست ندهید.
مرکز خرید مرکاتو از مراکز خرید کوچیک اما زیبایی هست که با نقاشیهایی ازمناظر ونیز تزیین شده.مرکز خرید کوچیکی هست که باز هم اگه وقت اضافه داشتید دیدنش را بهتون توصیه میکنم.
مرکز خرید جمیرا از جمله بازارهای زیبای دبی هست.این مرکز به هتل العرب و پارک ابی خیلی نزدیکه و اکثر تورهای گردشگری شما را به دیدن این بازار میبرن.تو این بازار خبری از مارکها معروف و خرید نیست اما شکل و شمایل چوبی بازار و محوطه سبز دیدنیش بسیاز زیبا هست.حتی امکان قایقرانی هم وجود دارد که ما تاحالا فرصت نکردیم بریم اما فکرمیکنم باید تجربه خیلی خوبی باشه.
قابل توجه کسانی که عاشق و طرفدار مارک لوازم خونه و اشپزخانه IKEA هستن.شعبه بزرگی از این برند را میتونن تو مرکز خرید فستیوال سیتی پیدا کنین.
دراگن یکی از بازارهای بزرگ دبی هست که هم خیلی خیلی ازشهر دوره و هم اینکه بازارش اصلا دیدنی نیست.نرید دوستان .نرید.البته ناگفته نماند تو ورودی این بازار تابلوهای بسیار زیبای نقاشی را به قیمت تقریبا مفت میفروشن.
ساحل ودریا را اصلا فراموش نکنید.رفتن توی دریای شفاف وتمیز دبی با هیچ دریایی قابل مقایسه نیست.دبی دوتا ساحل عمومی داره.جمیرا و المنظر.ساحل جمیرا شلوغتره که قشرهیز هندی ترجیح میدن از این ساحل استفاده کنن وتوالمنظراروپاییها را میتونید پیدا کنید.خوشبختانه اینبار ما از ساحل اختصاصی جمیرا و هتل العرب استفاده کردیم که شنا در نزدیکی العرب واقعا حس دیگه ای داره:)
ودراخر پارک ابی یا وایلد وادی(شاید هم وایلد بادی)فقط میتونم بگمپارک ابی یعنی نشستن تو تیوپ و شناورشدن روی اب و با فشار اب سرسره سواری کردن و هیجان و خندیدن وخندیدن
دوستان فعلا این رابخونید تا شب برسم خونه و براتون عکس اپلود کنم
هوراااا
زردی گرفتیم..................وزردرو برگشتیم.خیلی دلمون میخواست گلگون و گلبهی رو برمیگشتیم اما نشد.دست ما هم نبود اما باز هم خیلی خیلی خوشحالیم با روی سفید برنگشتیم.گفته میشود 90%زرد روها در اخر صورتی میشوند و ما منتظریم ببنیم اخرش چه رنگی به رویمان میزنیم.
همه اینها به این معنی است که ما رفتیم کلیرنس .کلیرنس یعنی بررسی مدارک و البته از من جز اس ا پی و رزومه و دی اس 160 که انلاین پرش کردیم چیز دیگه ای برای بررسی نگرفت البته من اینتندد ریسرچ و مقالم را هم جز این مدارک دادم.اصلا بگذارید از اول تعریف کنم.
براتون بگم تا یکشنبه ظهر که ما باید میرفتیم فرودگاه داشتیم بدو بدو میکردیم .حالا چرا تا لحظه اخر مدارک اماده میکردیم ؟ چون شنبه قبلش یکسری از لیست مدارک ما عوض شد.یعنی بجای بنک استیتمنت پدرم باید بنک استیتمنت قوی از خومون تهیه میکردیم و ما در عرض چند روز مبلغی معادل 400 میلیون گواهی بانکی گرفتیم.حالا چرا اینقدر زیاد؟چون من فاند ندارم و دانشگاهم خصوصی است.تازه مشاور یک روز مونده به رفتنمون زنگ زده میگه میتونید 50 میلیون هم حساب بانکی بلند مدت ببرید؟!!!!! که البته هم نداشتیم و هم اخه یکروز مونده به پرواز !!!!!!!!!!!!!! خلاصه این یک سری مدارک .دیگه اینکه مشاور سه روز مونده به پرواز وقت برای بررسی مدارک داد.وخوب دوباره باید یکسری تغییرات کوچیک تو رزومه و اس ا پی و تراول پلن میدادیم و همه اینها یعنی کارمجدد.عملا یکدور با اینهمه بدو بدو واسترس وضع حمل طبیعی کردیم(زاییدیم):)
دیگه اینکه اماده کردن این موارد یکطرف باید نمونه سوالهای سفارت را هم میخوندیم و برای سوالهای احتمالی اماده میشدیم.ازجمله استادهای اونجا و مقالات استاد مورد علاقه(من سوپروایزر نداشتم)و خوابگاه و هزینه هاو .......که همه اینها تو فرودگاه و شب اخر انجام شد.
روز دوشنبه یعنی روز اخر با اینکه هنوز سوالها را اماده نکرده بودم اما اروم بودم .رفتیم سیتی سنتر خرید و عصر هم اومدیم لباس اتو کردیم و سوال ها را از هم پرسیدیم و خوابیدیم.
صبح خیلی اروم و بی نگرانی بلند شدم و اماده شدیم ، قهوه با شکلات خوردیم و تاکسی گرفتیم7:15اونجا بودیم.دوتا صف بود .صف ساعت 8 و صف ساعت 9 که ما با صف ساعت 8 و البته زودتررفتیم داخل.بعد از گذشتن از سکیوریتی وارد یک سالن بزرگ میشدیم که همه کارها از بیومتری(انگشت نگاری)تا خود مصاحبه همون جا انجام میشد.رفتیم تو صف تعیین نوبت و وقتی جلوی باجه رسیدیم من متوجه شدم از شدت هول بخش لیسنینگ مغزم کار نمیکنه.و راستین صحبت کرد.پاسپورتها را گرفتن و رفتیم انگشت نگاری شدیم و روی صندلیها نشستیم.مصاحبه ها هنوز شروع نشده بود و جمعیت بود که وارد میشد و اون سالن بزرگ پر پر شده بود.میشه گفت یک سوم جمعیت ایرانی بودن و تعدادکمی از این جمعیت بنظر برای دانشجویی اومده بودند.اکثرا برای ویزای توریستی اقدام کرده بودند و یک تعداد کم هم رزیدنت بودند.
فکر کنم بیشتر از یکساعت نشسته بودیم که مصاحبه ها شروع شد.و تو این فاصله استرس من نوسانی بالا پایین میرفت.یکبار اونقدر استرسم بالا رفت که گفتم الان از حال میرم و بلند شدم اب خوردم و چند قدم راه رفتم دوباره اروم شدم.
هفت تا باجه بود که باجه یک برای انگشت نگاری بود و بقیه برای مصاحبه .باجه ها تا سقف شیشه داشت و صدا از طریق بلندگوهای روی شیشه میومد.یا ابرفرض.من انتظار داشتم جلوی باجه ها صندلی باشه که نبود ومصاحبه هاسرپایی انجام میشد.ساعت 9 بود که مصاحبه ها شروع شد.دقیقش را نمیدونم چون انقدر هول بودم که توجهی به ساعت نداشتم و باجه هفت مصاحبه دانشجویی را شروع کرد.دوتا باجه هم توریستی و یک باجه هم رزیدنتی.نفر چهارم همسرم و من را صدا کردند.بالبخند خودمون را رسوندیم جلوی باجه و چون اول همسرم را صدا کرده بود همسرم گفت اسمان مین یا نفر اصلی هست و اقای افیسر شروع کرد به سوال پرسیدن از من .و من تبدیل به یک بهناز کامل شدم.هاهاها یک چیزی تو مایه های مجید جان را در نظر بگیرید.اینطوری که افیسر فرمودن i20 را بده .من سویس فی را از بین مدارک میکشیدم بیرون. بعد یک لحظه مغزم روشن میشدو ای بیست توی مغز تفسیرمی شد بلافاصله ای بیست را از دریچه سر دادم تو.از من پرسید چرا قصد داری این رشته را بخونی که من جواب کامل دادم.باز پرسید تو مدرکت ایران لیسانس هست ؟!(سوال انحرافی چون بعدا معلوم شد که کاملا داروسازی در ایران را میشناسه و میخواد باز به یک صورت دیگه سوال اول را تکرار کنه)که من گفتم نه من دکتری دارم و دوره ما شش ساله هست که پرسید پس چرا برای مستر اقدام کردی که باز هم کاملا مسلط و قانع کننده جواب دادم.بعد به فارسی پرسید (طرح گذروندی؟)من اصلا نشنیدم. دوباره پرسید .باز اصلا نشنیدم ودفعه سوم پرسید که راستین گفت اسمان طرح طرح. ومن شروع کردم محل طرحم را با شرح وظایفم به انگلیسی شرح دادم.واقعا نمیدونم تو اون چند ثانیه کجا بودم!!شاید چون اون لحظه انتظار شنیدن سوالی به فارسی را نداشتم.(البته میدونستم گاهی به فارسی سوال میپرسن و حتی قرار بود راستین تمام مصاحبش را به فارسی انجام بدهد)اما خوب اون لحظه جمله طرح گذروندی با لهجه خارجی ................!!!! البته مدرک طرح نخواست اما من این مدرک را داده بودم ترجمه که بهتر بود خودم تحویل میدادم اما تا روز بعدش به ذهنم نیومدکه این مدرک رامیتونستم بدم و ندادم:( بعد فکر نکنید گیجی من تموم شد نه داستان هنوز ادامه دارد.از من اس ا پی خواست که باز داشتم سویس فی میدادم.نمیدونم چرافکر میکردم حالا بترتیب مدارک را از من میخواد و سویس اولین مدرک تو لیست مدارک بود که دوباره لحظه ای مغزم روشن شدو گفت اسمان اس ا پی!!!!!!!!!. ورزومه و اس ا پی و اینتندد ریسرچ و مفاله رااز دریچه دادم تو و در همین حین توضیح دادم ریسرچ پلن ندارم اما مایلم با این استاد و در این زمینه ها کار کنم.که دیگه رفت سراغ راستین .از سربازی ازش پرسیدو درجه اش .بعد هم از کار فعلی و شرح وظایفش و کار قبلیش پرسید و برگه زردرا تحویل داد و تمام.من هم پرسیدم دانشگاهم را دیفر کنم یا نه؟گفت تا دوهفته صبرکنیم.البته اون هم یادش رفت پاسپورتمون را بهمون برگردونه:) که ما بهش یاداوری کردیم.
درکل مصاحبه ام خیلی کوتاه بود شاید دو سه دقیقه.درواقع افیسرها روانشناسهای خوبی هستند وبرای مصاحبه اموزش دیده اند اکثرااز بقیه بی فاندها بنک استیتمنت میخوان که حتی از ما نپرسید چطوری هزینه را جور میکنید.شاید بخاطر ظاهرخوب ،از این مورد صرفنظر کرد.هیچ مدرک کاری و نحصیلی و حتی تراول پلن از ما نخواست.حیف اینهمه مدارک ترجمه شده .از کلاس و کنگره و تشویقی گرفته تا مدارک اصلی.تنها تاکیدش علت دوباره خوندن مستر بود که من گفتم بخاطر اینکه با این مدرکم امکان کار توی صنعت را ندارم و مایلم کار صنعتی بکنم به مستر تو این زمینه احتیاج دارم.شاید اگه مدرک طرح را داده بودم صورتی میگرفتیم .شاید.حالا باز هم بایداز دوهفته تاچندماه بلاتکلیف و معلق بین اسمان و زمین بمونیم............خلاصه ساعت 9:30 تو هتل بودیم وجاتون خالی مشغول صرف صبحانه مفصل هتل:)
دهه سی دوست داشتنی
برف
من عاشق برفم.دونه های سفیدی که ازاسمون فرو میریزد.دوست دارم بزنم بیرون وتوی دل طبیعت و تموم سفیدی برف را با چشمانم ببلعم.زمین و اسمان و درخت همه به یک رنگ .انگار اسمان روی زمین پهن میشودوزمین را به اسمان میدوزند.سکوتی که گوشها را پرمیکندوصدای خردشدن برف زیر پا که بوجد می اوردت ویا نگریستن به اسمان و در گردش دانه های برف چرخیدن.تک تک دانه های برف را در یک لحظه دیدن واززمان غافل شدن.
حتی رانندگی توی شهربرفی هم متفاوت هست.کوچه ها و خیابانهای اشنای قبلی به نااشناهای سفیدی تبدیل میشوند که دیگر زشت و کثیف و سیاه نیستند.همه جا سفید و پاک بنظر میرسد.لیزخوردن تو کوچه های یخ زده که ادرنالین خون را بالا میبرد و باعث میشود عین بچه ها بخندی و یا از ترس و هیجان دودستی فرمون را بچسبی.اروم برونی و از صدای ریزش برف روی شیشه ماشین لذت ببری ویا تندتر بری و هجوم دانه های برف به سمت خودت را نظاره گرباشی.
میتونی تموم روز یک صندلی پشت شیشه بگذاری و ازدیدن نمایش برف در پرده های متفاوت لذت ببری.لحظه ای ریزو سفید و لحظه ای پنبه ایی که با عشوه گری درباد از این سو به ان سو میرود و تورا محصوربازی خود میکند، ویالختی پنجره را باز کنی ورقص و دلبری دانه برفی که میپیچد و میرقصد و کف دستت اروم میگیرد رابستایی .ویابه بازی بچه ها و یا ادمهایی که با احتیاط توی برف راه میروند خیره بشی.
من برف و دانه برف و رقص دانه های برف را دوست دارم
شادیهای من
کیلی لی لی لی
تا حالا دیدید کسی برای خودش کل بکشد و تبریک بگوید.من که زیاد دیدم.البته خودم کل کشیدن را بلدنیستم اما حالا شما تصور کنید میکشم.به به به مبارک باشد.بله چه خبر هست اینهمه شلوغ میکنی................. امروزهفتمین سالگرد عقدمون هست .
هفت سال از روزی که رسما مال هم شدیم گذشته.هفت سال برنگ زیبای طلایی.روزهای بسیار زیبایی با هم بودن.شاد بودیم و در کنار هم با ارامش لحظه های زندگی را تجربه کردیم.یکی دو سال هم با سختیهای زندگی دست و پنجه نرم کردیم.اما مهم این هست که در کنار هم این روزها را پشت سر گذاشتیم.اصلا من اعتقاد دارم فرازو نشیب جز ذات زندگی هست و معنای زندگی چیزی غیر این نیست.با هم .باز هم روزهای زیبایی خواهیم ساخت.روزها را زندگی میکنیم و لحظه هایمان را غرق ارامش و شادی.
دوستت دارم
up
عشق و ارامش قبل از خواب
این موضوع را ایجاد کردم تا لحظات زیبای زندگی مشترکم را ثبت کنم .گاهی اونقدر این ثانیه ها زیبا و لطیف هستند که ارزو میکنم برای همیشه در صفحه زندگی ام حک شوندو حالا فرصتی است تا البوم زیبایی از این خاطره ها بسازم.
مملو از ارامش میشم وقتی نیمه شب که میخوام بخوابم .همسرم که ساعتی قبل به خواب رفته ،بیدار میشه و میگه چند وقته بغلت نکردم.دقیقه ای بغلم میکنه و بعد دویاره شب بخیر میگه تا من با یک لبخند به خواب برم.