دستورالعمل صحبت (1)
دستورالعمل برای تنبلها
اوضاع
تو مترو هستم و سعی میكنم ایستادنی براتون بنویسم. اینروزها تو اینستاگرام ادمهای خارج نشین خیلی پستهای همدلی با مردم ایران را میبینم، همه ناراحتیشون را از اوضاع ایران، غم مردم، گرونیها بی ابی،اعتصابات اعلام میكنند، بعضیها هم مشتاقانه روند اعتراضات را برای یك تغییر دنبال میكنن، اما چیزی كه برام جالبه تو اینستاگرام ایرانیهای داخل همچین پستهایی نمیبینم، پستهای روزانه هیچ تغییری نكرده. عكس غذاها و مهمونیها و بچه ها همچنان ادامه داره.البته میدونم یک مقدارش بخاطر احتیاط و ترسه چون بعضیها شغل دولتی دارن یا محصلن یا دنبال دردسر نمیگردن. اما میدونید درکل من چه نتیجه ای میگیرم اینكه باز مردم به یك سطح دیگه انعطاف و وفق دادن رسیدن، اینكه برخلاف تصور خارج نشینها مردم هنوز به اخر خط دیگه امكان ادامه این وصعیت برام وجود نداره نرسیدن. من یك نشونه دیگه را هم برای پیدا كردن دید واقعی از اوضاع دنبال میكنم. جكها، ما ایرانیها حرف دلمون را با جكها هم بیان میكنیم، زمانی كه موج گرونی شروع شد برای چند وقتی جكها كمی به گرونی اشاره داشت اما بعد حتی جكها هم جكهای همیشگی شدن. بنظر من برخلاف اخبار هرروزه كه اوضاع مملكت را در استانه یك تغییر نشون میده. این تغییر به این زودیها اتفاق نمیافته. بنظرم مردم باز خودشون را وفق دادن. باز به یك مرحله دیگه از مقاومت و تحمل رسیدن. من مترو ام رسید و البته حرفم هم تموم شد، حالا شما بمن بگید چقدر درست حدس زدم
نویسنده های اینستاگرامی
اسمون هرجا بری یکرنگه
از دیروز هوا بوی پاییز را گرفته. سرد و بارونی. یواش یواش تعداد روزهای سرد زیاد و زیادتر میشه و از اواخر اکتبر کاملا سرد. هفته دیگه پنجشنبه اولین روز کلاسیمه. البته اولین برای سومین سال تحصیلی. چند ماهی بود کلاس درسی نداشتم و دوباره سر کلاس نشستن برام سخته. احتمالا امسال مشکل کمتری برای فهم استادها داشته باشم. خصوصا که استاد یکی از درسها سوپروایزر خودمه و حسابی به لهجه ایتالیاییش عادت کردم. چهارشنبه هفته دیگه هم قرارداد سوپروایزرم با fda تمدید میشه. البته امیدوارم تمدید بشه. یکجورهایی بین بچه های دانشگاه فقط من و موبور هستیم که ترم شروع شده و بی قراردادیم و کمی نگران این قضیه هستیم. عملا استادم هم دیروز گفت ادامه کارهای عملی باشه برای وقتی که از قرارداد مطمئن شدیم. بااینحال کلی هم کار جدید invitro بغیر از ازمایشهای خرگوشی و خوکی برام درنظر گرفت. خلاصه بقول استاد انگشتها بالا ضربدری برای خوش شانسی.
صفحه
عاشق ارامش صفحه اش شدم.عکسهایی از پدر و مادرش. شخصیت خاص اش. فیس بووک. zahra fakhraee
یک تکه لباس
نشستم پشت کامپیوتر. دلم میخواد بنویسم اما ذهنم خالی تر از همیشه هست. نه حوصله فکر داره نه نقب زدن به گذشته و سفر به اینده. تو زمان حال ماسیده و خودش را بزور پشت کیبورد کشونده. داره بزرگ میشه. وقتی تو اینه به خودش نگاه میکنه. نگاه یک ادم بزرگسال را میبینه. میتونه فرم یک صورت زنانه را تشخیص بده. از دیدن واقعیت حالش بد میشه و رو برمیگردونه. بعد صورت زیبای چندتا دوست همسنش را بیاد میاره که هیچ اثری از سن توشون نیست و کمی دلش اروم میگیره که شاید اون هم شامل این قاعده هست. با نوشتن کلمه قاعده ذهنش بسمت قائدگی و زنانگی میره. یاد وبلاگ خرمالوی سیاه و "زنان علیه زنان" می افته. بعضی رفتارهای نویسنده رو اعصابشه اما اصولش را بشدت قبول داره و تایید میکنه. اون هم باور داره که زنها اسیرند. نه تنها زنان کشورش که زنان همه جهان. اما زنان کشورش بیشتر. حتی چندوقت پیش عکسی از پشت زنی بدون سوتین با خطوط بجا مانده از لباس تو گروه دوستان دخترش منتشر کرد. دوستانی که همه دکترندو جز قشر تحصیلکرده جامعه محسوب میشند. عکس بازخوردی جز اشاره یکی از دوستان مادر گروه نداشت. تمام شد. و اون به این فکر کرد که زنان حتی نمیتونند کلمه ها را ورای قفس اسارت باورهاشون بچینند و باز فکر کرد که چطور خودش هم اسیره و نمیتونه این عکس را توی یک گروه مختلط به اشتراک بگذاره. که چطور بدنش سر اطاعت به این باور اورده و بدون این تیکه کوچیک از لباس در حضور مردان عرق شرم و خجالت بر صورتش نقش میبنده و چطور هنوز جامعه جهان اول پوشیدن این لباس را در جمع رسمی ضروری میدونه. نه راه بسیاره و این زن قدرت فریاد حتی یک زمزمه را نداره وقتی خودش اسیره و میپذیره که اون هم علیه خودش و زنانه.
روند تولید دارو
غربت
بچه
احتمالا خیلیها با این
پست مخالفند، شاید درصد كمی مثل من فكر كنند، خیلیها مادرشدن را یكی از موهبتها
میدونند، اصلا بعضی ازدواج میكنند به عشق بچه دار شدن، بچه دار شدن بعد از یكی
دوسال زندگی مشترك را یك روند عادی و مورد انتظار میدونند، ممكنه راجع به جنسیت یا
بزرگ شدن بچه رو استانداردهای روانشناسی و عاطفی اتفاق نظر نداشته باشند اما هیچ
شكی در مورد اینكه باید بچه داربشند یا نه ندارند، خوب دیشب وقتی یكی دو تا خانم
دهه شصتی را در حال سر وكله زدن با بچه های چهار پنج ساله اشون دیدم احساس كردم
چقدر راحت و بی مسئولیتم، راستش حتی نسبت به اونها احساس جوونی هم كردم، بگذارید
اینطور بگم اصلا درك نمیكنم چطور یك نفر میتونه حاضر به اوردن انسان دیگه ای به
این دنیا باشه و اگاهانه بدونه از لحظه تولد تا سالها و شاید همیشه بیشتر وقت
روزانه اش را باید به اون اختصاص بده، نیازهاش را در الویت قرار بده و اگاه
باشه كه تمام وقتهای ازادش به اون بچه تعلق خواهد گرفت و زمانهایی كه به
خودش و همسرش اختصاص داره خیلی نادر و کمیاب میشه، قبول مسئولیت سنگین تامین همه
نیازهای مادی و معنوی این طفل و اطمینان از بزرگ شدنش تو بهترین و مناسب ترین فضای
عاطفی دغدغه و الویت زندگی میشه،درواقع از همون لحظه ای كه كسی تصمیم به بچه
دارشدن میگیره تك تك و ریزترین نیازها را باید مد نظر قراربده، و بدونه كه این
قبول مسئولیت جاده یكطرفه ای هست كه هیچ راه برگشت و جای شونه خالی كردن نداره،
یكجورهایی زندگیش رابا نفر دیگه ای شریك میشه یا شاید بهتره بگم زندگیش وقف نفر
دیگه ای میشه، حالا برام این سوال مطرحه با وجود این فداكاری و از خودگذشتگی عظیم
چرا تقریبا همه خانمهای متاهل بچه دارمیشن؟ من از خیلیها پرسیدم ازبچه دارشدن راضی
هستن؟ و اونها جواب دادند خیلی خیلی سخته اما شیرینه، اما واقعا میخوام بدونم ایا
این وقف زندگی ارزشش را داره؟ واقعا چه چیزی ورای انتخاب این نوع زندگی و بچه اوری
هست؟ گاهی فكر میكنم شاید این هم بخشی از تكامل یا بالاتربردن مرحله و درجه زندگی
هست، درست مثل ازدواج كه بااینكه خیلی محدودیتها ایجادمیكنه اما به ارامش و امنیت
و عشقی كه دریافت میكنی می ارزه، از طرفی میدونم كه عشق مادری اونقدربزرگه كه خیلی
ازمادرها حتی جرات ندارند لحظه ای زندگی اشون را بدون بچه هاشون تصور كنند، و
میدونم كه من هم مثل هرزن دیگه ای بعداز تولد بچه عاشقانه بچه ام را دوست خواهم
داشت و ازكوچكترین كاری براش فروگذارنخواهم بود اما سوال من این هست برای كسی كه
هم اكنون هم اززندگی مشتركش راضیه تمام عشق و محبتی را که لازم داره بگیره
یا بده از همسرش دریافت میکنه و همه هیجانها و ارامشهای لازم تو زندگیش را داره یا
بعبارتی قرار نیست کمبودهای زندگی زناشویی از طرف بچه جبران بشه باز هم یک زن نیاز
داره یک بچه را به این دنیا بیاره. مادرهای عزیز اصلا کاری به بچه ای که در حال
حاضر دارید ندارم. فرض کنید همه شرایط مالی را هم دارید و هیچ فشاری از طرف همسر و
خانواده برای بچه دار شدن ندارید باز هم حاضرید همه این مراحل را از نو طی کنید؟
با ارزوی سلامتی برای
همه مادرها و نی نی های دنیا
توصیه های زیبایی
رشته داروسازی
بعضی از خواننده هام داروساز هستند و از اونجایی که من تو ایران داروسازی خوندم و اینجا هم داروسازی صنعتی میخونم سوالاتی برای مقایسه ایندو براشون پیش میاد. بهتر دیدم یک پست در این مورد بنویسم تا جوابگوی دوستان داروساز و غیر داروساز باشه. شاید بیشتر شما بدونید که داروسازی تو ایران یک دوره شش ساله بصورت پیوسته هست. یعنی تو ایران کارشناسی وکارشناسی ارشد داروسازی نداریم و این مدرک تو ایران دکتری حرفه ای حساب میشود ومعادلش خارج از ایران pharm-d هست . داروسازی تو خیلی از کشورها مثلا امریکا و المان مثل ایران بصورت شش ساله هست و همینطور که گفتم بعد از این شش سال مدرک فارم دی میگیری و دکتر داروساز نامیده میشی. خوب رشته داروسازی مثل هررشته پزشکی دیگه ای تخصصهای خودش را داره اما از اینجای قضیه سیر تخصص تو ایران و امریکا متفاوت میشه . ماجرا تو ایران به اینصورته که بعد از گرفتن مدرک داروسازی وقبولی در امتحانات تخصصی میتونیم در یکی از رشته های مدیسینال کمیستری(شیمی دارویی) فارماکوگنوزی( گیاهان دارویی) فارماکولوژی ،فارماسیوتیکس(داروسازی صنعتی) وکلینیکال فارماسی (داروسازی بالینی) ،داروسازی سنتی و خیلی رشته های تخصصی دیگه ادامه تحصیل بدهیم و مدرک دکتری تخصصی یا همون ph-d را بگیریم. حتی گاها میتونیم در رشته های غیر دارویی دیگه و درواقع علوم پایه ادامه تحصیل بدهیم و مدرک ph-d بگیریم . خوب تا اونجایی که من میدونم تو المان هم ظاهرا همین قضیه هست اما تو امریکا تا حد زیادی متفاوت میشه . رشته تخصصی کسی که مدرک داروسازی از امریکا گرفته کلینیکال هست. که خود این کلینیکال مثل رشته های پزشکی دسته بندی میشه. مثلا کودکان،غدد، گوارش و غیره. جالبه که این دوره تخصصی یکسال تا دوسال هست اما ورود بهش درامریکا بشدت رقابتی و سخت میباشد. خوب حالا ممکنه سوال براتون پیش بیاد پس تکلیف بقیه رشته های تخصصی که ما تو ایران داریم چی میشه. جوابش اینه که بقیه رشته های تخصصی مثل فارماکولوژی ، مدیسینال کمیستری یا مثلا رشته خودم فارماسیوتیکس مثل بقیه رشته های غیر پزشکی شامل دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشدو ph-d هستند. دوره ph-d هم 5 ساله است و برای ورود بهش لازم نیست حتما مدرک فارم دی یا داروسازی گرفته باشیم بلکه اگه توی یکی از رشته های مربوط (related)مثلا بیوشیمی یا زیست شناسی یا شیمی هم کارشناسی ارشد گرفته باشید میتونید تو این رشته های تخصصی ادامه تحصیل بدهید. حالا میمونه بحث اینکه یک داروساز از ایران وارد امریکا میشه و میخواد با مدرکش کار کنه. خب اول از همه باید ببینیم این داروساز با چه نوع ویزایی وارد امریکا شده. فرض کنیم ایشون لاتاری گرین کارت قبول شدن یا با یک سیتیزن در اینجا ازدواج کردند و درکل اجازه کار دارند. خوب مدرک ایشون قابل قبول هست اما باید اجازه کار داروسازی یا به اصطلاح liecence یا پروانه کار اینجا را بگیرند و اینجاست که داستان شروع یشود و احتمالا دوستان اطلاعات بیشتری از من دارند. ماجرا به این صورت هست که دوستان برای گرفتن این پروانه 2-3 سال باید وقت بگذارند و سه دوره امتحان را پشت سر بگذرانند.FPGEE,NAPLEX,LAW ودوره اینترنشیپ هم هست. درضمن تافل با اسپیکینگ 26 و رایتینگ 24 و لیسنینگ و ریدینگ بالای 20 هم میخواد.اطلاعات من فقط در حد اسم امتحانها است و جز اسم اطلاعات بیشتری ندارم. میمونه دوستانی که با ویزاهای دیگه به اینجا سفر میکنن . مثلا دانشجویی مثل خودم. خب این فرد دانشجو چاره ای جز موندن رو ویزاش نداره. اگه فرضا ترک تحصیل کنه عملا ویزاش باطل میشه و باید خاک امریکا را ترک کنه. میمونه همزمان ادامه دادن این دو پروسه. خوب اینجا شخص باید هدف محکمی داشته باشد که تو رشته ای ادامه تحصیل بده که میدونه قصد نداره توش کار پیدا بکنه.و همزمان خودش را برای امتحانها هم اماده کنه.کلا اگه با ویزایی وارد خاک اینجا میشید که وقت ازاد برای درس خوندن ندارید و باید برحسب اون ویزا فعالیت و زندگی کنید ولی تمایل دارید بعنوان داروساز کار کنید باید الویت سنجی کنید و مدتی پروسه گذروندن امتحانها را عقب بیاندازید یا برحسب تواناییتون زندگیتون را برنامه ریزی کنید.
دوستهای گل داروساز و غیر داروسازم. من هرچی اطلاعات داشتم توی این پست نوشتم،اطلاعات بیشتری ندارم تا جوابگوی شما دوستهای عزیزم باشم.اما خوشحال میشم اگه شما اطلاعات بیشتری دارید اینجا بگذارید تا به اسم خودتون تو این پست بگذارم و این پست هرچه بیشتر کامل بشه. به امید موفقیت همه شما خواننده های خوبم
یادم اومد امروز سالگرد بازکردن این وبلاگ هم هست.تفاوت حس و حال امروزم با دوسال پیش که این وبلاگ را باز کردم زیاده. خوشحالم که زحماتم نتیجه داد و به بزرگترین ارزوی زندگیم رسیدم امیدوارم امروز شروعی برای رسیدن به بقیه ارزوهام باشه :)
دیدنیهای دبی
اینبار دفعه سوم بود که میرفتیم دبی.دفعه اول با دوستهامون رفتیم، یک زوج که من دوستشون داشتم اما بشدت باهم اختلاف داشتندو اخرسر هم طلاق گرفتند.خوب قرار نیست راجع به اونها حرف بزنم.دفعه اول به پیشنهاد دوستهامون رفتیم هتل سه ستاره،دفعه دوم هتل چهارستاره و اینبار هتل پنج ستاره.حالا اینکه من از ستاره ها میگم ،دلیل دارم.اول از همه معتقدم مسافرت خارج از کشور با داخل خیلی فرق داره.درواقع تفاوت فرهنگ و دولت باعث شکل گرفتن نوع دیگه ای از زندگی میشه که تجربه اش شیرین و متفاوت و جالبه.پس اگه اهل مسافرت هستید و هرسال سفر کیش و مشهد وشمال میرید حتما باکمی پس انداز این نوع سفر را هم تجربه کنید.بهتره بدونیداکثرهتلهای سه ستاره و حتی دوستاره تاپ درست مثل هتلهای کشور خودمون هستند.من خودم دوستانی را میشناسم که سالی چندین سفر داخلی میرن و همیشه طوری در مورد سفر خارجی فکرمیکنن که انگار فقط برای از ما بهتران هست.نه دوست عزیز سفر خارجی هم امکانپذیره اگه یکی دوسالی از سفر داخلی چشم بپوشید و البته کمی هم پس انداز لازمه. میمونه ستاره هتلهای دیگه وکسانی که بین اقامت در هتل چهارستاره یا پنج ستاره مرددند.مسلما هرچی ستاره بالاتر میره شما سرویس و خدمات بیشتری دریافت میکنیداما شاید بد نباشه بدونید دراخربا یک ستاره بیشتر کلی از هزینه ها را صرفه جویی میکنید ودراخر هم از اقامت در هتلی بمراتب بهتر لذت میبرید. مثلا هزینه تاکسی در دبی خیلی سنگین هست اما هتلهای پنج ستاره سرویسهای رفت و برگشت منظم به اکثر مراکز تجاری و تفریحی دارند.این سرویسها درهتل ما هردوساعت یکبار بود که با وجود اونها عملا ما از تاکسی استفاده نکردیم .بغیر از اون استفاده از ساحل وپارک ابی دبی برای ما مجانی بود. که ما هم نهایت استفاده را کردیم و دوبار رفتیم پارک ابی و یکبار هم دریای شفاف و بسیار تمیز دبی(ای کاش بیشتر رفته بودیم)والبته استفاده از ساحل اختصاصی وبسیار زیبای هتل ساحلی جمیرا.خوب شاید بد نباشه برای روشن شدن یکم از قیمتها بگم.مثلا قیمت بلیط پارک ابی نفری 275 درهم هست چیزی معادل دویست هزارو خورده ای و از اونجا که سفر به دبی بدون رفتن به این پارک ابی تکمیل نمیشه واین پارک هم از مرکز شهر خیلی دوره حساب کنید که چقدر ستاره هتل میتونه به نفعتون باشه.
واما مراکز خریدی که بهتره در سفر به دبی ببینید.سیتی سنتر یکی از مراکز خرید معروف دبی هست وهاپراستار دبی هم تو این مرکز خریده قیمتهای خرید تو هایپراستار مناسبتر و ارزونتر از فروشگاههای برند هست.شاید تا قبل از اینکه توی تهران هم هایپراستار بزنن دیدن این مرکز خرید خارج از لطف نبوداما حالا باوجود هایپردرتهران من باالشخصه توصیه میکنم وقتتون را برای گشت و گذار تو مراکز خرید دیگه صرف کنید.و از دیدن هایپر صرفنظر کنید.البته مثل همه مراکز خرید خود سیتی سنتر هم بزرگ و دیدنی ومالامال از فروشگاههای برند هست.
مرکز خرید امارات هم یکی از مراکز خرید دیدنی این شهره که از دور شکل خاص این مرکز بخاطر پیست اسکیش جلب توجه میکنه.بله درست شنیدید توی این مرکز شما میتونید تجربه اسکی تو فضای بسته را تجربه کنید.یادرحالی که لباس خنکی به تن دارید از پشت شیشه ادمهایی راکه با کاپشنهای کلفت توی برف اسکی میکنن یا راه میرن را ببینید و چندتا عکس یادگاری بیاندازید.
از مراکز خرید دیدنی میشه مرکز خرید دبی را هم نام برد.این مرکز خرید بخاطر اکواریوم بزرگ ودیدنیش معروفه.اما اگه قبلا از اکواریوم کوالالامپور در مالزی دیدن کردید میتونید از رفتن به این مرکز خرید صرفنظر کنید.این مرکز خرید اکواریوم خیلی بزرگی داره که تماشای انواع ماهیها و کوسه های بزرگ و سفره ماهیها برای همه ازاد ورایگانه.البته جلوی اکواریوم بلیط هم میفروشن برای بازدید از داخل محوطه.که توصیه میکنم بهیچ عنوان و بهیچ عنوان کلاه سرتون نره و این بلیط را نخرید(ماسرمون کلاه رفت).درواقع داخل محوطه اثری از اکواریوم نیست و فقط چندتا حوض ماهی و قورباغه و خزنده برای بازدید گذاشتند که بهتره بجای دیدن این جک و جونورها از دیدن منظره بی مانند خود اکواریوم لذت ببرید
یکی دیگه از مراکز خیلی دیدنی دبی،مرکز خرید ابن البیتوته هست.این مرکز خرید به نسبت بقیه جاها خیلی از مرکز شهر دوره.اما بشدت دیدنیه که حتما حتما دیدن از این مرکز را نه برای خرید بلکه برای دیدن معماری بینظیرش تو سفرتون بگنجانید.تواین بازارشما میتونید از دکوراسیون چینی وایرانی ،مصری وهندی و بقیه کشورها لذت ببرید.البته ما اینبار به این مرکز خرید سر نزدیم اما قبلا رفته بودم که عکس از سفرهای قبلی است.
مرکز خرید بعدی وافی هست.شاید کمتر اسم این بازار را شنیده باشید چون اکثر برندهای بسیار گران تو این مرکزه .این مرکز خرید با مجسمه های ابوالهول و بقیه مجسمه های مصر در اندازه های بزرگ تزیین شده.پس اگه فرصت دارید دیدن این بازار مصری را هم از دست ندهید.
مرکز خرید مرکاتو از مراکز خرید کوچیک اما زیبایی هست که با نقاشیهایی ازمناظر ونیز تزیین شده.مرکز خرید کوچیکی هست که باز هم اگه وقت اضافه داشتید دیدنش را بهتون توصیه میکنم.
مرکز خرید جمیرا از جمله بازارهای زیبای دبی هست.این مرکز به هتل العرب و پارک ابی خیلی نزدیکه و اکثر تورهای گردشگری شما را به دیدن این بازار میبرن.تو این بازار خبری از مارکها معروف و خرید نیست اما شکل و شمایل چوبی بازار و محوطه سبز دیدنیش بسیاز زیبا هست.حتی امکان قایقرانی هم وجود دارد که ما تاحالا فرصت نکردیم بریم اما فکرمیکنم باید تجربه خیلی خوبی باشه.
قابل توجه کسانی که عاشق و طرفدار مارک لوازم خونه و اشپزخانه IKEA هستن.شعبه بزرگی از این برند را میتونن تو مرکز خرید فستیوال سیتی پیدا کنین.
دراگن یکی از بازارهای بزرگ دبی هست که هم خیلی خیلی ازشهر دوره و هم اینکه بازارش اصلا دیدنی نیست.نرید دوستان .نرید.البته ناگفته نماند تو ورودی این بازار تابلوهای بسیار زیبای نقاشی را به قیمت تقریبا مفت میفروشن.
ساحل ودریا را اصلا فراموش نکنید.رفتن توی دریای شفاف وتمیز دبی با هیچ دریایی قابل مقایسه نیست.دبی دوتا ساحل عمومی داره.جمیرا و المنظر.ساحل جمیرا شلوغتره که قشرهیز هندی ترجیح میدن از این ساحل استفاده کنن وتوالمنظراروپاییها را میتونید پیدا کنید.خوشبختانه اینبار ما از ساحل اختصاصی جمیرا و هتل العرب استفاده کردیم که شنا در نزدیکی العرب واقعا حس دیگه ای داره:)
ودراخر پارک ابی یا وایلد وادی(شاید هم وایلد بادی)فقط میتونم بگمپارک ابی یعنی نشستن تو تیوپ و شناورشدن روی اب و با فشار اب سرسره سواری کردن و هیجان و خندیدن وخندیدن
دوستان فعلا این رابخونید تا شب برسم خونه و براتون عکس اپلود کنم
دایره زندگی وعدد 60من
همه ما تعریقی از رضایت و ایده ال خودمون داریم.گاهی این ایده ال رنگ خیال بخودش میگیره و مارااز واقعیت دور میکنه.اما خیلیها هم هستند که دقیقا میدونن چی میخوان و دوست دارن 5 سال ایندشون چه شکلی باشه و خودشون را تو اون شرایط وتو اون موقعیت مجسم میکنن ،درواقع این افراد برای هرسالشون هدفی مشخص میکنن و تمام سعیشون را میکنن که بهش برسن.منتها چیزی که خیلی مهمه بهش توجه کنیم این هست که یک هدف کافی نیست.چون انسان تک بعدی نیست.درواقع شخصیت ما اگه فقط توی یک بخش رشد کنه و به مطلوبش هم برسه بازهم احساس رضایت کامل نمیکنه چون بخشهای دیگه وجودش سرکوب شده اند یا به اندازه مطلوب رشد نکرده اند.رسم خوبی که اخرهای سال بین وبلاگنویسها باب شده ارزیابی عملکرد سال قبل هست و تعیین ارزوها و خواسته های سال بعد.بعضی نادانسته و بعضی دانسته تمام ابعاد زندگیشون را درنظر میگیرن.بعضی هم با وجود اگاهی به نقصهای شخصیتشون ترجیح میدن یا اونرا ندید بگیرن یا برای اینده و زمان نامعلوم فردا موکول کنن
باید اعتراف کنم من هم مثل اکثر ادمها اعتدال را رعایت نکردم.بعضی جنبه ها و بخشهای زندگیم را قوت بخشیدم و بعضی دیگه را بحال خود رها کردم.بعضیها به نمره کامل نزدیک شده اند و بعضی درحد نمره دو از ده باقی موندن.البته مثل هرادم دیگه ای دوست دارم اون جنبه ها را هم قوی کنم و ازبودنشون لذت ببرم اما یا بخاطر تنبلی یا بلد نبودن راه و چاه بحال خودشون رها شدن وبه بعد و شرایط دیگه و هزار بهونه با ربط و بی ربط دیگه موکول شدن.البته نمیشه گفت با ربطها اصلا نقشی تو قضیه ندارد اما بنظر من برای هرچیزی راهی هست یا باید راهی ساخت .پس اگه توی یک مسیر دیوار پشت دیوار جلوت قد کشیده نباید ایستاد و گله از زمین و زمان کرد یا زانوی غم بغل کرد و با چشم گریون و حسرت ویا خشم به دیوار چشم دوخت و یا اصلا پشت به دیوار کرد و وجود اونرا ندید گرفت.بلکه باید با چنگ و دندون از دیوار بالا رفت یا انقدر کنکاش کرد که (هه هه هه برای مریض دستور زدم نصف راه....نگران نباشید اصلاح شد نصف صبح)راه ومسیر دیگه ای برای رسیدن به هدف پیدا کرد.چون اعتقاددارم بیشتر از یک مسیر برای رسیدن به هدف هست اما از طرفی هم معتقدم نباید هدف را فراموش کرد و به جعل هدف بجای اصل قانع شد یا اصلا هدف را گم کرد و هدف دیگه ای تراشید .البته با عوض کردن هدف بصورت اگاهانه مخالفتی ندارم.حتی فکرمیکنم ما ادمها بمرور زمان تا حدی عوض میشیم و شاید دیگه هدف قبلی هدف واقعیمون نباشه وهدفمون بزرگتر بشه یا جنسش تغییر کنه اما با کوچک کردن هدف مخالفم.چون بنظرم این همون قبول کردن جعل و تقلبی بجای اصل هست.خوب داشتم میگفتم تک بعدی بودن خوب نیست و باید همه جنبه های ادمی رشد کنه و برای اینکه بدقت همه این خصوصیات لحاظ بشه بد نیست اونرا روی کاغذ بیاریم و بریم سراغ حساب و کتاب
شاید خیلی از شما که اینجایید با وبلاگ زیبا و مفید فرمولساز اشنا باشید.یکی از پستهای بسیار زیباش که به من کمک میکنه تا خودم را بهتر بشناسم و بتونم رو بقیه ابعاد زندگیم کار کنم این پست هست
درواقع همینطور که دیدید فرمولسازعزیز جنبه های زندگی را به 5 دسته بزرگ تقسیم کرده.عشق و صمیمیت-خودشکوفایی-ازادی-تفریح و امنیت و البته فرمولی جون هرکدوم از این بخشها را هم بخوبی و زیبایی تعریف کرده:
عشق و صمیمیت را همان احساس عشق و مهرورزی تعریف کرده.رابطه ای که با جنس مخالف ،خانواده و دوستان داریم .میزان عشقی که میگیریم و میدهیم.
خودشکوفایی و قدرت را بمعنی دستیابی به هدف و پیشرفت معنی کرده،میزان موفقیت و اعتماد به توانایی،احساس افتخار یا الگو بودن،حس رقابت ،کنترل اوضاع همه از نشونه های این گروه هستند.
گروه سوم را هم فرمولی عزیز اینطور تعریف کرده:امنیت یعنی میزان احتیاط در کارها.امور مربوط به حساب بانکی و دخل وخرج،اینکه کلا چقدر ادم محتاطی هستیم.شغل دائمی و حقوق ثابت و نظم و ترتیب همه تو این گروه جا میگیره
ازادی هم بحش دیگه ای از فرمول دایره ای فرمولساز هست.همینطور که از تعریفش مشخصه.محدود و مجبورنبودن.ازادی عمل در تصمیم گیری و اقدام،تصمیم گیری بدون ترس و واهمه و حق انتخابهای متعدد جز این گروه هست.
واخری تفریح وسرگرمی و بازی .اینکه چقدر وقتمون به بازی و تفریح و خنده میگذره.کلا شوخ طبعی و اینکه چقدر دیگران را میخندانیم و چقدر تفریح میکنیم و حتی تنوع طلبی همه به این گروه برمیگرده.
به هرقسمت میتونید از1تا 20 یا براساس درصد نمره بدید .من خودم از 1-20 راترجیح میدم.ازطرفی فرمولی عزیز میگه اگه دوست داریدهر بخش را به بخشهای کوچکتری تقسیم کنید باید این کار را برای هرکدوم از این پنج گروه انجام بدیدو انهم بصورت مساوی.مثلا میتونید 3-4 زیر مجموعه برای هرکدوم از گروهها درنظر بگیرید
خلاصه برای رسم دقیق دایره زندگیتون حتما برید سراغ پست فرمولی
حالا میمونه من و دایره خودم.هرچند فکر میکنم چون متاهل هستم یکجورهایی دایره من و همسرم باید با هم کشیده بشه.شاید هم مثل یکی از درسهای مثلثات دوتا دایره Aو B که تو بخشCمشترکند.یا شاید هم باید از شکل دایره به یک شکل دیگه تغییرش بدهیم.یا دوتا دایره روی هم بکشیم........(من که چیزی بذهنم نمیرسه پس شما پیشنهاد بدید)
میمونه نمره دهی به بخشهای مختلف وگفتن نمیدونم نمیدونم ، یابنوعی اسم این وبلاگ (من ومن)
من بخش عشق وصمیمت را به سه قسمت مساوی تقسیم کردم 7-5-2=14 خوب 7 کامل برای همسر وبعدی برای خانواده و بعدی برای دوستانی هست که متاسفانه وجود ندارن.بخش ضعیف هم که معلومه :کمبود دوست صمیمی
بخش خودشکوفایی را هم به سه قسمت پیشرفت درسی و زبان وکاری تقسیم میکنم 7-3 -1=11بخش ضعیف هم اینه که تو قسمت کار هیچ پیشرفتی نکردم
بخش تفریح که به سه قسمت شادبودن و تفریحات دونفره و معاشرت تقسیم کردم به اونهم 4-6-2=12 میدم باز بخش معاشرت با دوستان حفره خالی هست که باید پربشه
بخش امنیت که من رضایت مالی را بهش اضافه کردم یکجورهایی تحت تاثیر پیشرفت کاری قرار میگیره ونمیدونم چطور تعریفش کنم و بهش نمره بدم شاید بشه به گروههای دخل و خرج ودرامد و رضایت کاری تقسیمش کرد4-3-2=9 که ازقرار باید حسابی روش کار کرد اما نمیدونم این که شرایط کاری یا به اصطلاح تاسیس دارو*خانه را از اختیار خودم دراوردم و رفتم تو نوبت دانشگاه کار درستی بوده یا نه.بهرحال تواین شرایط بهتر از این نمیشه.امااین شرایط واقعا مناسب و مطلوب نیست
درمورد بخش ازادی هم اصلا تعریف خاصی ندارم،درواقع هیچوقت مقوله ای نبوده که حسش کرده باشم.شاید بهتره به سه بخش تصمیم وزندگی و ازادی مالی تقسیمش کنم اما این ازادی مالی رابطه مستقیم با بخش پیشرفت کاری ومالی داره که بشدت ازش ناراضیم 7-5-2=14
حالا با این تقسیم بندی ونمره دهی سوالی برام ایجادشده.اینکه من همیشه بخش دوستی و معاشرت را برای خودش یگ گروه درنظر میگرفتم که از بیست هم نمره 5 میدادم وبشدت بابت این بخش ناراحت بودم واحساس ضعف میکردم اما حالا که رفته توی یک گروه دیگه نمره اش بالاترین نمره هم حساب میشه والان من بین حسم و این نمره خوب گیج شدم که امیدوارم دوستان بخصوص فرمولی عزیزم کمکم کنن بدونم باید به کدوم اعتمادکنم
بخش امنیت و رضایت که من تعریفی مالی ازش کردم هم بشدت خرابه ولی فعلا یکجورهایی از عهده من و راستین خارجه که امیدوارم با داشتن دا*روخانه درست بشه .
نمیدونم درسته که همه را باهم جمع کنم و ببینم چقدرربا ایده الم فاصله دارم یا نه .60 از 100 نمره کمیه نه؟من از خودم 70-75انتظار دارم.شاید هم درمقایسه با عدد سالهای قبلی عدد بدی نباشه البته عددی موجود نیست و امسال سال اول هست .شاید هم باید برای نمره دهی از اول هربخش را با سال پیش مقایسه میکردم که اینجورهم برام سخت وناشدنیه.شاید هم درستش اینه که هرسال با خودش مقایسه بشه. پس فعلا یک عدد 60 دارم ازاول مرداد 92تا مرداد93.
حق وحیثیت یک داروساز
اینروزها در خانواده داروسازها خبرهایی هست.من هم از این خانواده هستم ونمیتونم نسبت به این بی عدالتی بیتفاوت باشم
http://unknownpharmacists.blogfa.com/post-54.aspx